#داغدیدگان_پارت_84


-منظورتون اینه که تا اخر عمرتون میخواید تنها بمونید ..؟این که شدنی نیست ..

فروغ با اطمینان جواب داد ...

-برای من هست ..من کسیم که باعث فوت شوهر وپسرم شدم کدوم مادری همچین کاری میکنه ..؟نمیگم عاشق وشیدای شوهرم بودم ..ولی اینقدر بار عذاب وجدانی که میکشم زیاده که حتی نمیتونم فکر ازدواج مجدد رو کنم ..

امیرحسین بی مقدمه پرید وسط حرف فروغ ..

-ولی این اشتباه ..؟اگه حتی توی اون تصادف شما مقصر بودید بازهم نباید تمام زندگیتون رو فدای این اشتباه کنید ..همه اشتباه میکنن ..یکیش خود من ..میدونستم زنم سر به هواست وفکر تفریح خودشه ..ولی بازهم سرم رو مثل کبک زیر برف کردم ...آخر سرهم نتیجه اش شد این ...دختر نه ساله ام رو به خاطر یه سرماخوردگی وتب جزئی از دست دادم ..دکترش میگفت اگه یک ساعت ،فقط یک ساعت زودتر رسونده بودیمش به بیمارستان هیچ اتفاقی براش نمی افتاد ..ولی زنِ بی خیال من ..مادر بچه ام، رو اهمال کاری ..سهل انگاری یا هرچیزی که اسمش رو بذارید میره به تولد دوستش وبچه رو با همون تب ولرز پیش مادر پیر من رها میکنه ...من مستانه رو مفت از دست دادم ..خیلی مفت ..ولی هنوز زنده ام ..سر پام ..درسته که نمیتونم درد از دست دادنش رو فراموش کنم .یا هروقت که یاد شیرین زبونی هاش وبابا بابا گفتن هاش میوفتم از زندگی سیر میشم ولی کاری هم از دستم برنمیاد ...جز اینکه صبور باشم وصبوی کنم ..اینم قسمت من ومستانه بود ..

فروغ با احتیاط میپرسید ..

-خانومتون ..؟

امیرحسین آه خسته ای کشید ..

-هیچ خبری ازش ندارم ..همون موقع بی حرف وحدیث از هم جدا شدیم ..وهرکی رفت پی زندگی خودش تقریبا ده ماهی هست که هیچ خبری ازش ندارم ..

فروغ نگاهش به گوشه ی قبرستان خیره ماند ..همان جایی که شیوا پشت درختهای کنار قطعه پناه گرفته واو وشوهرش را نظاره میکند ..ولی امیرحسین بی خبر از همه جا ادامه داد ..

-میدونید؟! با اینکه شما رو به خوبی نمیشناسم ..یا اشنایی چندانی باهاتون ندارم ولی میدونم که مادر نمونه ای هستید ..حداقل اونقدر معرفت دارید که خونواده اتون رو فراموش نکنید ..ولی زن من چی ..؟حتی یک بار هم سرخاک پاره ی تنش نیومده ..

نگاه فروغ خیره به شیوا خیس شد ..خوب میدانست که هم اکنون با چشمهای لبالب اشک وسینه ی پر سوز او وشوهرش را مینگرد ودرد جان سوز وانگ نامردانه ی بی وفایی را به جان میخرد ..


romangram.com | @romangram_com