#داغدیدگان_پارت_60
-قرانم ..قرانم هنوز پیشتونه ..؟یاسین نخوندم براشون ..
امیرحسین مسخ حالات زن تنها قران زن را که در دست دارد به اوداد ..
زن قران را باز کرد وشروع به خواندن زیر لب کرد ..ولی از انجایی که حالش بسیار بدتر از همیشه است اشکهایش هم شروع به باریدن کرد وصدای شیونش بلند شد ..
امیرحسین دست وپایش را گم میکند ..کاش زن دست برمیداشت از این شیون ها ...دارد خود را هلاک میکند وبازهم کوتاه نمی اید ..
بی اراده خواهش کرد ..
-خانم بس کنید ..حالتون بد میشه ..
فروغ که تازه به خودش امده وفهمیده که تنها نیست خودش را جمع وجور کرد ونفس گرفت ...
امیرحسین کمی از زن فاصله گرفت وبا نگرانی به زن دیده دوخت ..هنوز نمیداند درفکر زن چه میگذرد ...
-چرا مُرده ها دست ما زنده ها رو نمیگیرن ..؟چرا به این راحتی تنهامون میذارن ومیرن ..؟
امیرحسین نفس اسوده ای کشید ..زن حالش رو به راه شده ومشاعرش برگشته ..حداقل دیگر به فکر کشتن خودش در ان سوز وسرما نیست ...برای انکه فکر زن را کمی منحرف کند لحظه ای مکث کرد وبه حرف آمد
romangram.com | @romangram_com