#داغدیدگان_پارت_56
-چرا ..من خیلی وقته که منتظرتونم ..
وبا اشتیاق ادامه میدهد ..
-بازهم منتظر میمونم ..حتی تا اخر دنیا هم اگه بخواید برایتون صبر میکنم ..
اما این حرفها فروغ را خام نمیکرد .. درمقابل علاقه ی پراز شور ابولفضل حس یک پیرزن را داشت که آردهایش را ریخته والک هایش را اویخته ..فعلا دلی نداشت که با شنیدن حرفهای رنگین ابولفضل به تپش بیفتد ..
-برای کی میخواید صبر کنید ..؟یه قاتل؟ ..من شوهر وبچه ام رو کشته ام ..دنبال چی هستید ..؟اینی که جلوتون وایساده دوبار به پیشواز عزرائیل رفته و برگشته ..وقت رفتنم نیست وگرنه به جای وایسادن وقانع کردن شما الان پیش شوهر وبچه ام خوابیده بودم ..
رنگ ابولفضل درجا پرید ..وضعیت روحی فروغ بغرنج تر از انی بود که فکر می کرد..
-نگید فروغ خانم ..
ولی فروغ میان حرفش پرید وقاطعانه وشاید سنگدلانه گفت ..
-دور من رو خط بکشید ..من یه نفر هیچ شباهتی به زن زندگی شما ندارم ..
با یک ببخشید کوتاه سوار ماشین شد که ابولفضل به حرف آمد
-با وجود همه ی حرفهاتون من بازهم منتظر میمونم ..
فروغ در را بهم کوبید ودرعرض ثانیه ای از جلوی چشمهای ابولفضل گم شد ...ولی حتی با وجود حرکت ماشین بازهم ابولفضل را می دید که به راه رفته اش خیره مانده ..
romangram.com | @romangram_com