#داغدیدگان_پارت_46
تمام یک هفته ای که قران ِ فروغ پیش امیرحسین امانت مانده بود امیرحسین هم زابراه بود ..اصلا نمیدانست چرا کلافه است وبی حوصله
حتی دلش نمیخواست از چهار دیواری اطاقش قدم بیرون بگذارد ..ولی مجبور بود به خاطر قلب ضعیف وکم توان زهرا سادات روال زندگی را از سر گیرد ..هرچند که عصر به عصر به محض قدم گذاشتن به اطاقش همینکه بوی گلاب درمشامش می پیچید وقران جیبی زن را روی دراور میدید ناخواسته وضو میگرفت ویاسین میخواند ..
اصلا در این یک هفته لحظه ای هم از یاد زن غافل نبود ..مخصوصا که وضع وحال زن عجیب تر از همیشه بود وهمین هم امیرحسین را نگران میکرد ..
اگر اسم ورسمش را میدانست یا حتی ادرس خانه اش را ..بی برو برگرد برای دیدنش درنگ نمیکرد اینقدر که نگران زن بود ..درگذشته نگران شیوا نبود ..خوب میدانست که شیوا همیشه ودرهمه حال خوب است وسرخوش ..
خدا نمی اورد ان روز را که شیوا عادت ماهیانه میشد یا یک سرماخوردگی جزئی میگرفت ..عالم وآدم را خبردار میکرد تا تنها نماند ..انقدر عز وجز میکرد که امیرحسین را هم وادار به گرفتن مرخصی میکرد ..کار هر ماه اش بود ..تا اینکه با مشاره ی ماما امپول سه ماه زد وامیرحسین را از شر دردهای عادت ماهیانه اش راحت کرد ..
امیرحسین از زنها همچین ذهنیتی داشت وهمین هم باعث میشد نگران باشد ..چرا زن سیاهپوش انقدر نسبت به سلامتیش بی اهمیت بود؟ ..مگر دست از جان شسته بود که تا این حد لاقیدانه با جانش بازی میکرد ..؟
دوشنبه که رسید جان امیرحسین هم به لبش رسیده بود ..اگر توانش را داشت حتما ادرسی از زن میگرفت ..حتی به فکرش خطور کرده بود زن را تعقیب کند ولی از صورتِ حسین روی سنگ قبر شرم میکرد ..
هرچه باشد زنش بود نمیشد آنقدر نانجیب باشد که جلوی چشمهای حسینِ زیر خاک به دنبال زنش راه بیفتد ..
خلاصه که تا امیر حسین به بهشت زهرا برسد نصفه جان شد ..هرچند که از شانس گندش اسمان هم ابری بود وهوا نیمه روشن .وهرلحظه ممکن بود باران بگیرد ..امیرحسین حتی حواسش نبود چتری با خود بردارد .
ولی همینکه پا در قطعه ی 214 گذاشت باران شروع شد ودرعرض چند دقیقه سرتا به پای امیرحسین خیس اب شد ..
برشانس بد لعنت ..حالا چه میکرد ؟نه میتوانست بدون چتر زیر شر شر باران بایستد ونه دلش می امد بدون دیدن زن سیاهپوش برود ..
زیر درخت قدیمی کنار قطعه سنگر گرفت وچشم دوخت به جاده ای که مطمئن بود فروغ از ان سمت می اید ..قران زن در کیفش بود ودلش بی تاب ..
romangram.com | @romangram_com