#داغدیدگان_پارت_26
امیرحسین از شرکت بیرون امد وسوار ماشینش شد ودل شیوا بی تاب امیرحسین شد ..امیرحسینی که با ان محاسن مشکی بیشتر از قبل جذاب شده بود ..دل شیوا ضعف رفت برای لمس ان موهای مشکلی که تک وتوک تارهای سفید بینشان جاخوش کرده بود ..
شیوا هم پشت سر امیرحسین سوار تاکسی شد وبه دنبالش رفت ..از قضا ان روز دوشنبه بود وامیرحسین یک سره به سمت بهشت زهرا راند..
شیوا با دیدن مسیری که به بهشت زهرا ختم میشد دلش لرزید ..امیرحسین به سرخاک مستانه میرفت وشیوا را بی اختیار به سرخاک دخترش میبرد ..
دهان شیوا خشک شده بود ..بعد ازچهار ماه بی اراده وبی اذن خودش به سرخاک دخترش میرفت.. دلش میخواست همان دم برگردد ..ازهمانجایی که هست به مرد راننده دستور بدهد که دور بزند واو را به سوئیت کوچکش برساند ولی لبهایش بهم دوخته شده بود
داشت به سر خاک مستانه اش میرفت ..دختر نه ساله اش ..دختری که نیمی از وجودش بود ..با اینکه مادر خوبی نبود وزیاد مادری نکرده بود ولی طفلش را نه ماه که به شکم کشیده بود ..دو سال تمام از شیره ی جانش به اون خورانده بود ...نه سال که شاهد قد کشیدنش بود ..حالا داشت به سرخاک همین دختر میرفت ..
ازان همه هیجان واسترس حس میکرد قلبش از سینه بیرون میزند ..امیرحسین قطعه ها را یکی بعد از دیگری رد کرد ومیدان را پیچید وراننده ی تاکسی بی خیال به دنبالش رفت ..
امیرحسین کنار قطعه ی 214نگه داشت وشیوا حس کرد قیامت شده ..در دلش بلوایی به پا بود ..ایا رستاخیز شده بود ..یا شیوادر برزخ بود ونمیدانست ؟..این چه حسی بود که تمام وجود شیوا را ازهم می پاشید ..؟
امیرحسین دسته گل های داوودی را با خود برداشت وبه سمت سنگ قبر مستانه رفت .شیوا هم مثال طفلان صغیر به دنبال امیرحسین روان شد ..
امیرحسین میان قطعه ایستاد خم شد وزانو زد وقلب شیوا از تپش افتاد ..چند ماه از مرگ د خترش میگذشت ..؟از ان اهمال کاری احمقانه ؟..از ان اشتباه بزرگ ؟..
انگار سالها درغم وحسرت دست وپا میزد ..انگار مستانه که رفت تمام خوشی ها را هم با خودش برده بود ..عجب روزگاری بود... به فاصله ی یک ساعت ..شاید هم کمتر، چند ثانیه ،یک خوشبختی ..یک زندگی ..یک رفاقت گسسته می شد ..
شیوا پشت درخت چنار ایستاد ..ازهمان فاصله هم قلبش مشت شده بود چه برسد به اینکه سرقبر اولادش برود ..مگر داغ کمی بود؟ ..
درست است که خودش باعث مرگ دخترش شده بود ولی حالا به قدری پشیمان بود که حاضر بود جان خود را دو دستی بدهد ومستانه دوباره زنده شود ..
romangram.com | @romangram_com