#داغدیدگان_پارت_22


زیر لب نجوا کنان پاسخ داد ..

-خدا رفتگان شما روهم بیامرزه ...

امیرحسین معذب از نزدیکی زن ..سرش را به گل های داوودی گرم وشروع به پرپر کردن گلبرگ ها کرد ..

فروغ که گل های پرپر داوودی را دید داغ دلش تازه شد واعصاب امیرحسین را خراب تر کرد ..

-پس شمائید که همیشه گل داوودی میارید ؟

امیرحسین که طاقت بیشتر دیدن اشکهای زن را ندارد فقط سرتکان داد ..نفسی گرفت وسر به زیر گفت ..

-میخواستم ازتون تشکر کنم ..این چند وقته زحمت شستن سنگ قبر مستانه رو میکشیدید ...

زن سیاهپوش مادرانه وبا لبخند محوی دست روی صورت بشاش مستانه کشید وپرسید ..

-این دختر خانم خوشگل دخترتونه ..؟

امیرحسین اه کشید وسرتکان داد ...زن با ریزش اشکهایش قبر وحید وحسین را نشان داد ..

-اینها هم همه کس من هستن ..شوهرم وپسرم ..اون اوایل هروقت سر قبرشون میومدم وعکس دخترتون رو میدیدم ..دلم برنمیداشت که تنها سنگ قبر وحیدم رو بشورم ..بیچاره همسرتون ...حتما اون هم مثل من نمیتونه جای خالی دخترتون رو ببینه ...

پوزخند ناخواسته ای کنج لب امیرحسین نشست ...با خود فکر کرد...شیوای نا مادر حتی فراموش کرده که طفلی داشته ودختری ..


romangram.com | @romangram_com