#داغدیدگان_پارت_20
هرچند که سخت بود ودور از انتظار... ولی مهر مادرانه اش انگیزه ای بود برای تلاش بیشتر ..شاید دیدن ظاهر ابولفضل هم بی تاثیر نبود ...
رشید بود وقد بلند ..خوش چهره هم بود هرچند که زیبا نبود اما موقر بود ورفتارش کاملا سر سنگین ومردانه ...دل مریم بانو را که شدیدا برده بود ..
دوست داشت جای خالی حسین خدابیامرز نصیب ابولفضل شود ..چه کسی بهتر از ابولفضل ؟هم اهل بود وهم دیده شناخته ..
مخصوصا که حمیرا خانم درگوشی گفته بود ابولفضل بدجوری خاطر فروغ را میخواهد ..میگفت :حدس میزند از گذشته خاطر خواه فروغ بوده ..
دروغ چرا ..دل مریم بانو مالش میرفت از شنیدن این قصه ی عاشقانه ...به هپروتش میبرد وبا خود خیال میکرد ...یعنی میشود که فروغ از خر شیطان پیاده شود ودست رد به سینه ی ابولفضل نزند ..؟
ولی با وضع وحالی که درفروغ سراغ داشت انگار که یک ارزوی محال بود ..
مریم بانو آهی کشید ودرجواب سکوت فروغ تنها نگاهش کرد ..فروغ هم یخ زده راهی حمام شد ومریم بانو را با حسرت های خوابیده در گوشه ی دلش تنها گذاشت ...
***
***
دوشنبه ی بعد عید بود ..فروغ ِ از همه جا بی خبر که نمیدانست چه عیدیست ...اصلا این روزها در این عالم نبود که بداند کی عید است وکی وفات ..تنها همین را میدانست که بهشت زهرا دیگر مثل هفته های قبل خلوت وسوت وکور نیست ..
اینبار دو کیسه پراز شکلاتِ (هیس) با خودش اورده بود.. هرچند که هرسری با نگاه کردن به شکلات های خوش طعم کلی حسرت خورده بود که چرا بیشتر از این ها زمانی که وحیدش زنده بود وسلامت ...برای پسرش شکلات نخریده ..
فروغ هم مثل همه ی مادرهای همیشه نگران ...میترسید دندان های تازه نورسته ی وحید خراب شود ووحید باید کلی التماس میکرد تا دل مادرش به رحم اید
romangram.com | @romangram_com