#داغدیدگان_پارت_102
بازهم یک سنگ دیگر ..چشمهایش را ریز کرد وگوشه ی لبش را به دهان گرفت ..
شاید اگر به مریم بانو میگفت میتوانست با کمک مادر فروغ کارش را پیش ببرد ..ابولفضل به خوبی اگاه بود که دل مریم بانو پیش اوست ..هروقت که درکوچه وخیابان اورا میدید نسبت به او مهربان بود ومادرانه رفتار میکرد ..حتی یک بار هم به خاطررفتاربی ادبانه ی فروغ وجواب ردی که داده بود عذرخواهی کرد ..
عجب مادر زن خوبی میشد مریم بان ...دل ابولفضل غنج رفت ودوباره در رختخوابش ولو شد ..بهترین راه همین بود .ولی قبل از ان جور کردن یک شغل منطقی وابرومندانه بود ..
ابولفضل درحالی پلک روی هم گذاشت که دلش از شوق فکرهایی که در سرداشت به تپش افتاده بود وروی لبش گل لبخند نشسته بود ..
***
یک ماه از جستجوی فروغ میگذشت ..یک ماهی که فروغ نتوانسته بود شغل دلخواهش را پیدا کند ..فرقی نمیکرد چه کاری باشد فقط کاری باشد که توقع معاشقه وسرویس های زیر زیرکی را نداشته باشند از طرف دیگر مثل اسب عصاری بیگاری هم نکشند ..
خدایا در این تهران درندشت حتی یک کار ابرومند هم برایش پیدا نمیشد ..؟حالا که خودش می خواست دست به زانو بگیرد وبلند شود سنگ های سر راهش فراوان بود وکنار زدنشان غیرممکن ..ودرهمین روزها بود که فروغ بالاخره کار مناسبش را پیدا کرد ...
فروغ که از شرکت برگ افزا بیرون امد سراپا شورو هیجان بود ..بالاخره بعد از ان همه گشتن شغل مناسب وبه درد بخوری پیدا کرده بود ..
خدا بیامرزد پدر آن همسایه ای که آدرس این شرکت را به مریم بانو داده بود ..باید در اولین فرصت با هدیه ای مناسب از لطفی که درحقش کرده بود تشکر میکرد ..
ابولفضل که منتظر بیرون امدن فروغ بود با دیدن صورت گشاده ولبخند محو روی لبش نفس اسوده ای کشید ...بالاخره کار درست ودرمانی برای فروغ جور کرده بود ..
پشت سر فروغ که خوشحال وراضی مسیر برگشت را پیاده قدم میزد راه افتاد ..ابولفضل به حدی استرس داشت که مرخصی گرفته بود..میترسید فروغ راضی به کار درشرکت نشود ولی همینکه منشی پیمان دوست قدیمیش تماس گرفت وخبر از پذیرفته شدن فروغ داده بود برای ابولفضل بس بود ... وحاا با دیدن فروغ خیالش راحت راحت شده بود
ابولفضل پشت سر فروغ راه می رفت واز این همراهی لذت می برد ..فروغ سرراه وارد شیرینی فروشی شد وبا یک جعبه شیرینی تر بیرون امد ...انقدر خوشحال بود که حتی ابولفضل را هم ندید ..ابولفضل دست در جیب های شلوار جینش فرو برد وقدم به قدم پشت سر فروغ همراهیش کرد ..
romangram.com | @romangram_com