#داغدیدگان_پارت_101
اخر سر هم طاقت نیاورد ویک روز بالاخره عزمش را جزم کرد یک مرخصی یک روزه گرفت وپی فروغ راه افتاد ..از خیابان های انقلاب وبهارستان بگیر تا شرکت های مختلف ..
فروغ هم بی خبر از این سر تا ان سر رفت وفرم پر کرد وبا جمله ی مضحک( باهاتون تماس میگیرم) ..دست از پا درازتر بیرون امد ..
ظهر یک شیرو بیسکوئیت خورد ودوباره روز از نو وروزی از نو ..عصر که هردو خسته وکوفته به خانه برگشتند ..ابولفضل کاملا متوجه ی شرایط فروغ شده بود ..فروغ به دنبال کار بود ..وکار برایش پیدا نمیشد ..فکر ابولفضل هم درگیر شد ..
با سمتی که در شرکت داشت میتوانست کاری برای فروغ جور کند هرچند تشریفاتی وفرمالیته .حتی حاضر بود برای امید بیشتر دادن به فروغ از جیب خودش حقوق بدهد وفروغ را سر پا ببیند
در این چند سال تنهایی به قدری اندوخته بود که دو دستی تمام حقوقی را که دریافت میکرد در طبق اخلاص گذاشته وارزانی فروغ کند ..مخصوصا که ارثیه ی پدری هم باعث اسودگی خیال ابولفضل بود
ولی مشکل اینجا بود که فروغ اهلش نبود ..اهل اینکه زیر بار دین برود ..ان هم دین چه کسی ..ابولفضل ..؟خواستگار پا به جفتش ..؟!
ابولفضل از فکر وخیال زیاد شب خوابش نبرد ..دیده دوخت به پنجره ی خاموش اطاق یار وفکر کرد ..شاید اگر کمی این در وان در میزد میتوانست کاری در یکی دیگر از شعبه ها ی شرکت برای فروغ پیدا کند ..مخصوصا که نماینده ی یکی از شعبه ها، رفیق فابریک ابولفضل بود ...ولی مشکل اینجا بود که غیرتش هم قبول نمیکرد فروغ زیر چشمش نباشد ..
از طرف دیگر هم میدانست اگر خودش کاری برای فروغ جور نکند با این همیّت ی که از فروغ میدید فروغ اخر سر خودش کاری دست وپا میکند ودست ابولفضل در حنا میماند ..
ساعت از سه ی نصفه شب رد شده بود که ابولفضل بالاخره توانست بر غیرت ورگ باد کرده اش پیروز شود وتصمیم اخر را بگیرد ..
همین فردا در یکی از شعبه های نزدیک شرکت کاری جور میکرد ..شده با پارتی ...شده با رشوه ..حتی کوچک کردن خودش ..ولی باید یک کار شرافتمدانه ومعقول برای فروغ محیا میکرد ..کاری که شرایط ان باب سلیقه ی ابولفضل باشد ..
حالا که فروغ رخت سیاه از تن دراورده وروی زمین خدا ماندنی شده بود ابولفضل جانش را هم دو دستی میداد تا فروغ راضی وخوشحال باقی بماند ..
ملافه ی روی تخت را کنار زد ودراز کشید ..ولی با فکری که به ذهنش رسید دوباره نیم خیز شد ..
مشکل اصلی هنوز پا برجا بود ..چگونه فروغ را به این شغل میرساند ..ان هم بدون اینکه فروغ بویی از کار ابولفضل ببرد ..
romangram.com | @romangram_com