#چشمان_سرد_پارت_99


-چی رو؟

طنین لبخندی زدودورخودش چرخیدانگارمعرکه گرفته بودچون همه بچه هاتوی سالن جمع شده بودن وبه بحث اوناگوش میدادن

-خدای من سرگرد.اینجا هیچ کس پشت گوشاش مخملی نیست

-معلوم هست چی میگین؟

طنین لحظه ای مفکرخودش رونشون دادوبعدگفت

-معلوم میشه!دنبال من بیاین

بعدهم فوراازسالن خارج شدوبه سمت محوطه رفت

همه توی شوک بودن.چندلحظه بعدصدای دادوبیدادطنین بلندشدکه بافریادکسی روکتک میزدهمه به سمت بیرون دویدیم که دیدیم طنین نعمتی روزیرمشت ولگدگرفته

به سمتش دویدم واونو ازش جداکردم

-چی شده؟چرااینجوری میکنی؟

طنین که به شدت عصبانی بودبه سمت من برگشت وگفت

-نگفتم سرهنگ نمیشه به هیچ کس اعتمادکرد؟جناب همکارداداشتون بودن وبعدازاون جای ایشون روپرکردن.داره برای احسنی اطلاعات میفرسته این مدت زیرنظرش داشتم بدآب زیرکاهیه!خودش رواصلالونمیدادخوب کارش روبلده!

بعدازهمه حرفاش که بانفس نفس زدن میگفت لگدی به پشت نعمتی زدوکه اون هم پرت شدروی زمین

همه شوکه شده بودیم مخصوصا من چون من همه نقشه هام روبانعمتی برنامه ریزی میکردم واون یکی ازبهترین همکارام توی این چندسال بودبه اندازه چشمام بهش اعتمادداشتم

به طرف طنین برگشتم که دیدم مثل ببرزخمی منتظره تابهش حمله کنه

حالاحالات بعدازبرگشتش رودرک میکردم

....

طنین





آراد-چی شد سرهنگ؟دستگیرش کردین؟

من-نه هنوزباهاش کاردارم.

-یعنی چی؟

-میخوام بزارم ازمااطلاعات بهشون برسونه تابه راحتی گیرشون بندازم

-اماخوب اینجوری که خودمون لومیریم

-نه!اشتباه نکن سرگرد!میخوام باهاش بازی کنم

بعدهم خندیدم که آرادگفت

-وای بازم!سرهنگ رستگارو*ح*ش*ی میشود

اخمی کردم وگفتم


romangram.com | @romangram_com