#چشمان_سرد_پارت_100

-وا!سرگرداین چه حرفیه؟

-خوب ببخشید!سرهنگ رستگاراهلی میشود

-خیلی مسخره ای

-میدونم

یعنی رومخم داشت کاملاشیک تکنومیرفت

-سرگردخفه!

باشنیدن صدای حرصیم آرادخنده ای کردوگفت

-بیخیال سرهنگ ازجناب برادربگو.هنوزم به خاطراونروزکه پاچه اش روگرفتی ازت میترسه

-یعنیا حقت روهمون داداشت میده.یعنی چی پاچه گرفتی؟بعدش هم بارفتاراونروزم اینجاحکومت نظامی شده.

خنده یشیطانی کردم وگفتم

-ای حال میده مثل سگ ازآدم میترسن

آرادهم باحرف من خندیدوگفت

-این روی شیطانیتون رواولین باره که دارم میبینم خیلی باحال بود

بعدم شروع کردصداهای عجیب غریب ازخودش درآوردن

-واقعاکه!واسه سرگردمملکت قباحت داره.این صداهاچیه ازخودت درمیاری

-داشتم ادای تورودرمیاوردم وقتی که درآکولامیشی

-واقعامرسی!شرمنده ام کردی بااین همه تعریف

-قابلی نداشت.

لبخندی زدم این پسرهیچ وقت آدم نمیشد

-خیلی خوب سرگرد.فضولیت روکردی فعلادیگه بای دارم میرسم دیگه نمیتونم باهات حرف بزنم

-باشه فعلا!درضمن فضول خودتی!

خندیدم وتماس روقطع کردم.دلم براش تنگ شده بود.اولین کسی بودکه باهاش اینقدرراحت بودم باوجودجنس مخالف بودنش!

...

آریا





ازاون روزکه طنین دست نعمتی روروکرد همه باترس بهش نگاه میکنن اون هم که مثل یه پلنگ که کمین کرده باشه مدام داره همه جاسرک میکشه

بازم اون دوربینای فضولیش روراه انداخته اینقدرحرصم رودرآئرده که دلم میخوادبازم بهش بگم مارپل!

دختره...استغفرالله.یعنی دلم میخوادبزنم دهنش روسرویس کنم.

حتی بعضی مواقع به من گیرمیده.میگه حتی نمیشه به تخم چشات هم اعتمادکرد

romangram.com | @romangram_com