#چشمان_سرد_پارت_73
-سرهنگ ممنون!
بعدهم به سرعت رفت داخل
ماهم پشت سرش حرکت کردیمد
داخل که رفتیم دیدیم که بچه هاهمه بیدارن ومنتظر!
روکردم به طنین وآراد
-بچه هامیدونم خسته این امااول بایدصحبت کنیم
طنین-اگه میشه یه وقت پنج دقیقه ای به من بدین
-برای چی؟
-بایددوش بگیرم
اینوگفت وبعدبایه حالت چندش به چوست بدنش دست کشید
همه داشتیم باتعجب بهش نگاه میکردیم
-معذرت میخوام امامن باشرایطی که امشب داشتم نمیتونم این وضعم روتحمل کنم
بعدهم به سرعت رفت طرف اتاقش
آراد-این چش شد؟
من-وسواس داره!البته نسبت به مردا
بعدهم پوزخندی زدم که تعجب آرادروبیشترکرد
عجب احمقی ام من!این دخترواقعامریضه
طنین
حالم داشت ازخودم به هم میخورد
دلم میخواست پوست تنم روبکنم که گذاشته بودم یه مردبهش دست بزنه
باحالت خشنی بدن شور روروی پوستم میزدم ولیف میکشیدم
-اه
بیخیال شدم وبعدازخشک کردن موهام رفتم پایین
هنوزهمه بیداربودن!معلوم بودمیخواستن جزییات کارمن روبفهمن
-معذرت میخوام منتظرتون گذاشتم
بعدهم رفتم وکنارسروان هدایتی نشستم
دوباره جوجدی شد!وهمه به حرفای سرهنگ گوش دادیم
romangram.com | @romangram_com