#چشمان_سرد_پارت_71
تمام مدت همه ایناروباحالتی کش دارمیگفتم
حناهم خنده ای کردوگفت
-خوب کردی عزیزم!بیابشین
برای اینکه برم کنارش بشینم ازعمدازجلوی احسنی ردشدم تامتوجه من بشه
بعدهم رفتم کنارحنابشینم که احسنی گفت
-به!آتوساخانم!
-هی خوبی؟مازی جونم
-آتوسامعلومه بدجورم*س*تی
-نه بابا!م*س*ت چیه؟
بعدهم همونطورکه به خودم پیچ وتاب میدادم تغییرمسیردادم ورفتم کناراحسنی وایسادم ودست گذاشتم روشونه اش که اون هم حسابی خرکیف شدونیشش روبازکردبعدهم چرخیدطرف پسرارونگاه کردوگفت
-دوستت عصبیه!
-بره گمشه پسره احمق
-چی شده؟
-هیچی بابا!پسره تازه به دوران رسیده است
-معلوم بدحالش روگرفتی
این روگفت وچشمکی زدکه من هم بالوندی خنده ای کردم وروی دسته صندلیش نشستم
یعنی خاک برسرم!لوندی نکردم نکردم حالاهم که اومدم سرخودم لوندی کنم واسه قاچاقچی جماعت دارم لوندی میکنم
توهمون لحظه ای که داشتم میخندیدم احسنی دستش روانداخت دورکمرم
حسابی جاخوردم خداچه غلطی بودکردم توشوک کارش بودم که سرش روبهم نزدیک کردوگفت
-چقدرالان که م*س*تی خوردنی شدی
حسابی حرصی شده بودم مرتیکه عوضی!امابالاجباردوباره خنده ای کردم .
اون هم دوباره چرخیدطرف مهمونش ومن روبهشون معرفی کرد
به عنوان دوست نزدیکش!نکبت!مگه اینکه بمیرم باتودوست باشم
برای اینکه من روازخودش دورنکنه سرم روروی شونه اش گذاشتم که اون هم دستش رودورکمرم سفت کردخودم روبه خواب زدم که یعنی ازشدت م*س*تی بیهوش شدم ازعمد هم سرم روبایه حالت بیقیدی ازپشت انداختم پایین تا فکرکنه که خوابم
-ای جانم بخواب!خوشگل خانم!چه شبی شودامشب
مهمون-عجب تیکه ای تورکردی
-من وتوکه نداریم پیام جان!
بعدهم خنده ای کردوگفت
-مال هردومون!باشه؟
romangram.com | @romangram_com