#چشمان_سرد_پارت_68

زیرلب غرید

-نمیدونم زده به سرش

آراددوباره نگاهی باتعجب به من کردکه من هم درعوضش باشیطنت بهش چشمک زدم وبه داداشش اشاره کردم

فوراگرفت چی میخوام!لبخندنامحسوسی زدواومدطرفم

دستش روانداخت دورم گفت

-نچ نچ نچ!چکارکرده باخودش!دیوونه ای دختر؟

من هم بایه حالت کشدارگفتم

-نــــــــچ!داداشـــــــــ

-نــــــــچ!داداشت دیوونه اســــــــــــــت!

آرادخنده ای کردوکمک کردبشینم امامن بایه حالت تهاجمی دستم روکشیدم ازدستش وگفتم

-ولــــــــــــم کــــــــــــن!

آرادکه ازاین حرکتم جاخورده بودباتعجب نگام کردکه باخنده ی من گرفت چی شده اماجناب پارازیت همچین بااخم نگام میکردکه دیگه داشتم میترسیدم

برگشتم طرفش وباهمون لحن کش دارگفتم درحالی که ازشون دورمیشدم گفتم

-بـــــــــــای بــــــــــــــــای هانی!

بعدهم خنده ای دلبرانه کردم وازاونجادورشدم فقط آخرین لحظه دیدم که آراددستش روانداخته دورش وداره تلاش میکنه که آرومش کنه!

خوبه تااینجاش نقشه ام خوب پیش رفته بود!

....

آریا!





-آرادولم کن!

-نه جون داداش نمیشه!

-دیوونه نمیبینی م*س*ته!اگه بلایی سرش بیادچی؟

آرادخنده ای کردوگفت

-این دختری که من دیدم بلاسرهمه میاره وبلایی سرخودش نمیاد

-آرادمسخره بازیت گرفته؟

هرچی تقلامیکردم آرادنمیزاشت که برم!اماآخرش انگارازکارای من خسته شدگفت

-اه گمشودیگه!میخوای نقشه اش روبه هم بریزی؟

باتعجب برگشتم بهش نگاه کردم که گفت

-آره جونم!فکرکردی اینقدراحمقه؟یه نگاه بهش بندازببین کجاست

romangram.com | @romangram_com