#چشمان_سرد_پارت_63


آراد-وای که چه خوش گذشت!خدایابازهم عنایت بفرما!

بعدهم روبه ماگفت

-به شماچطور؟

طنین فقط لبخندی زدومن هم گفتم

-توبه جای ماهم خوش بگذرون

-اون که البته!حتما!منتظربودم شمااجازه صدورکنین

بعدهم همونطورکه کنارمن مینشست آروم گفت

-نیست حالابه توخوش نمیگذشت؟!

باحالت تعجب نگاش کردم که به طنین اشاره کردوچشمک زد

من هم نمیدونم چطورشدکه بااینکه همیشه حرصم میگرفت اینددفعه فقط لبخندزدم

آراد-زهرمار!ببندنیشت رو!چه خوشش هم اومده!

بعدهم یه چشم غره برام اومدکه خنده ام روبیشترکرد





آراد-وای خدابچه ام ازدست رفت!بایدبرم گیساش روببرم اون گیس بریده ای روکه گل پسرم روازراه به درکرده!خداخیرش نده!

-گمشوپسرچی داری بلغورمیکنی؟من فقط لبخندزدم که اون هم ازکارای توبود

-یعنی اون چشای باباقوری تونبودکه زوم شده بودرودخمل مردم؟!

-دیوونه ای!؟من فقط توفکربودم

آرادنگاه مشکوکی بهم کردوساکت شد!همون لحظه دیدم که یه آقایی داره بهمون نزدیک میشه وبااون چشای سبزوهیزش زل زده به طنین!

برگشتم به طنین نگاه کردم که اون هم انگارمتوجه شده بوداومدنزدیک من!دوباره برگشتم به مردکه حالانزدیک ترشده بودنگاه کردم که دیدم بله جناب احسنیه!

باحرفی که زدفهمیدم طنین رومیشناسه

-سلام آتوساجان!

طنین-وای سلام مازی جونم!خوبی؟ازاین طرفا؟

بااین حرفش حرصم گرفت اون عوضی هم همچین به طنین(اه من کی این دختررواینجوری صدازدم؟همون میس مارپل بیشتربهش میاد!همش تقصیراین نویسنده پررو!میدونه من ازش بدم میادهی جلوی اسم این دختره رومیندازه توزبونم!)میس مارپل نگاه میکردکه انگارلباس نپوشیده برای یه لحظه دلم میخواست حال این مارپل روهم بگیرم بااون حرف زدنش!

یه نگاه به لباسش کردم که باعث شدبیشترحرصم بگیره!یقه لباسش خیلی بازبود

دوباره چرخیدم طرف احسنی که دیدم دستش رودرازکردوکمی خم شد

-خوشگل خانم افتخاریه دورر*ق*ص روبه من میدین؟

برگشتم به مارپل نگاه کردم که نگاهش رودستای احسنی خوش شده بود!معلوم بودکه شوکه شده!

امافورابه خود اومدداشت دنبال بهونه ای میگشت که ردکنه امانمیدونست چی بگه!


romangram.com | @romangram_com