#چشمان_سرد_پارت_61




-نه عزیزم!اینجوری هم نیست پژمان خیلی دیرارتباط برقرارمیکنه وگرنه اون هم خیلی باحال وامروزیه!

امروزی بخوره توسرش!پسره احمق!نمیدونم چرازدستش حرصی بودم!

باحناکه ایشالاهیچ وقت رنگ نگیره رفتیم جایی که اول نشسته بودیم که دیدم آقاهم زل زدن به داداش خانشون ومیخندن!

من- سلام پژمان جونم

بااین حرف من ازجاش پریدوبهم نگاه کردکه من هم ناخودآگاه بهش پوزخندزدم

...

آریا

باصداش یه لحظه ترسیدم!احساس کردم دلم فروریخت!بااینکه اسم اصلیم روصدانزده بودامااینقدرقشنگ گفت پژمان جونم که برای یه لحظه هنگ کردم امابابرگشتنم وباپوزخندی که روی لباش بودحرصم رودرآورد!حتماالان فکرکرده ازش ترسیدم که اینجوری پوزخندمیزنه!دختره نچسب

اخمی کردم وگفتم

-خوش گذشت آتوساخانم!خوب ماروقال گذاشتی رفتیا

این حرفم روکاملابامنظورگفتم که اون هم نامردی نکردوگفت

-عزیزم!شماکه خوب خودت روسرگرم کرده بودی!

بعدهم به طرفی که چندلحظه پیش نگاه میکردم نگاهی کردوابروش روبالابرد

که بلافاصله فهمیدم پوزخندقبلیش هم مال همین بود

-چه میشه کردعزیزم!شماکه باازمابهترون میپریدی ماهم اینجاسرگرم شدیم!

چه کنیم ماکه مثل شماخوش بررونیستیم که گلچینمون کنن!

همچین بااین حرف حرصش گرفت که اگه حنااینجانبودسرم روبه دیوارمیکوبید!

امابه جاش بایه لحنی که سعی میکردحرصی گفت

-هی آقاخوشتیپه شکسته نفسی نفرمایین!هیچیکی مثل تونمیشه!بس که عزیزی!

بعدهم بدون توجه به من که هنوزتوشوک حرفش بودم روکردبه حناوباهم حرف زدن بعدازچنددقیقه که حنارفت اومدوکنارمن نشست!

-خوب خوب جناب سرهنگ سیاحت خوش گذشت!؟آتوساروکه پیچوندین اماطنین رونمیتونین بپیچونین

تمام این حرفاروزیرلبی وبایه صدای حرصی میگفت که هرکلمه اش به روی لبم لبخندمیاوردلبخندازاینکه چقدرحرصیش کردم

برای اینکه بیشترحرصش بدم روکردم بهش وگفتم

-آره خانم!خیلی خوش گذشت امامعلومه به شمازیادخوش نگذشته!چون خیلی شکاری!حرص نخورسرهنگ!میترسم تاآخرمهمونی نتونی طاقت بیاری بیوفتی رودستمون

دیگه اگه مینداختیش تودریاهم خاموش نمیشدامامن بازبرای اینکه حرصش رودربیارم لیوان شربتی برداشتم ودادم دستش وگفتم

-بخورهانی!داری پس میوفتی!تااین حدحرصت رودرآوردن

بااین حرف من پوزخندزدوطوری سریع آروم شدکه تعجب کردم اماهرچی منتظرموندم دیدم کاری انجام نمیده

حتماپیش خودش گفته بهتره بااین کارای بچگونه ماموریت روخراب نکنم این سرهنگه تازه یادش اومده یه موقع هم بچه بوده به من چه؟!ازاین تفکری که داشتم برای یه لحظه حرصم گرفت(ببین توروخدامن خودم حرص خودم رودرمیارم دیگه به این چه نیازی هست)


romangram.com | @romangram_com