#چشمان_سرد_پارت_60
من -من هم خوشبختم مازیارجون! تبریک میگم!مهمونی نایسی(nice)دارین
-مرسی خواهش میکنم خانم زیبا!
اه اه مرتیکه همچین زل زده!خاک برسرم بااین حرف زدنم!
برای اینکه اون آقامشکوکه روهم منتظرنذارم وباورش بشه که من یه دختره مزخرف ولوسم روکردم بهش وگفتم
-خوشبختم فربدجان!اسم پرتی (pretty)دارین!البته یاورهم بهتون میاد!
بعدهم یه لبخندپسرکش زدم وباعشوه دستم روبه طرفش درازکردم
-من هم خوشبختم!بانو!وممنون
دیگه هم چیزی نگفت
بعدازیه کم چرت وپرت گفتن باآقایون حناگفت
حنا-خوب آقایون مارفتیم بااجازتون
مازیار(البته دلم میخوادبهش بگم چشم قورباغه ای)-خواهش میکنم خانوما!ازخودتون هم پذیرایی کنین!امیدوارم بهتون خوش بگذره
من-وای میسی! هانی!فعلابای!
اه اه!بلق!لحنم توحلق جناب پارازیت!
خدا!خسته شدم!من کی ازاین چیزا خورده بودم؟!
من- حناجون چه دوستای باحالی داری!
-آره عزیزم!خیلی باحالن!من که عاشقشونم
آره ارواح خاک جدگوربه گورشده ات!بایدم عاشقشون باشی!یه مشت ک*ث*ا*ف*ت خرچسونه!
حالم بدشدوقتی دیدمشون البته خوب شدیاورروشناختم!عجب آدمی بودهمچین نگاه میکردکه آدم تودلش میلرزید!به همه چی باحالت مشکوک نگاه میکرد
من- حناجون بریم پیش پسرا!اوناهم اینجاکسی رونمیشناسن خیلی وقته که تنهاشون گذاشتم
-باشه گلم!گرچه فکرنمیکنم اونااحساس غریبگی کنن
برگشتم به طرفی که حنانگاه میکردنگاه کردم که دیدم بله آرادداره بایه دختره خیلی چیک توچیک میر*ق*صه نیشش هم که بازه!
خدابه دادمون برسه باچه کسایی اومدیم سیزده به در!
برای اینکه ضایع نشه خندیدم وگفتم
-وای خدااین علی عجب آدم باحالیه!از پژمان شنیده بودم که خیلی راحت باجمع ارتباط برخوردمیکنه امافکرش روهم نمیکردم که به این زودی!
حناهم خنده ای کردوگفت
-آره!امامثل اینکه آقاپژمان خیلی اهل این کارانیستن
romangram.com | @romangram_com