#چشمان_سرد_پارت_55
مارپل-چی میگی تو؟چرااینطوری میکنی؟نکنه میخوای لوبریم؟!
خنده ام گرفته بودامافقطنگاهشون میکردم
آراد-خودت رولوبده دختره پررو!اگه بلایی سرش آورده باشی انتقامش روازت میگیرم
بعدهم همچین دستش رومشت کرد
مارپل-انتقام کی رومیگیری؟این حرفاچیه؟
-انتقام اون سرهنگ دماغورو!چه بلایی سراون اژدهاآوردی؟
مارپل هم گرفت که بازداره بازیش میده
-ای باباسرگردبازکه توشوخیت گرفته!باورکن اینجادیگه جاش نیست
-شوخی چیه؟دختره خیره سر!سرهنگ ماعشوه گری که بلدنبودهیچ همچین به مردانگاه میکردکه طرف به خودش طرمیزد!حالااین دختره چش سفیدداره واسه اون دوتاغول تشن عشوه خرکی میاد
میس مارپل که ازاین حرکات آرادوخنده های من کلافه شده بوددرضمن میدونست که آرادداره بازیش میده بایه صدای محکم وسردگفت
-سرگردامینی اگه همین الان تمومش نکنین مطمئن باشیدخودم ترتیب یه تنبیه حسابی روبراتون میدم
بعدهم یه نگاه به آرادکردوگفت
-شماکه نمیخواین به مدت یه ماه مسئول شستشوی توالت های ستادباشین؟!
ایندفعه دیگه من وآرادبودیم که داشتیم باتعجب نگاهش میکردیم!یه دفعه آرادبه خودش اومدوگفت
-آهان این شد!یه لحظه فکرکردم سرهنگمون ازدست رفت
بعدهم ساکت شد!انگارواقعاترسیدکه بشه مسئول شستشوی توالت!
میس مارپل-حالا دیگه بهتره تابهمون شک نکردن بریم داخل!
بعدهم حرکت کردوجلوترازماراه افتاد
به نظرم بایدیه تنبیه حسابی خودم واسه این آراددرنظربگیرم دیگه این مسخره بازیاش داره زیادی شورمیشه!
واردکه شدیم خدمتکارنزدیکمون اومدوشال وپالتوی مارپل روگرفت(ازرویاجونم!معذرت میخوام که نقش اصلی داستانش روبااین اسم صدامیزنم!خوب چه کنم افتاده سرزبونم!اصلابه من چه نویسنده خیلی ناراخته ناش روبرداره راحت میشه)
وقتی پالتوش رودرآوردبرای یه لحظه احساس کردم نفسم بالانیومدامانمیدونم چرااخم کردم
هم من هم آرادداشتیم بهش نگاه میکردیم من بااخم آرادباچشای گشادشده!
آرادکه اینقدرشوکه شده بودنفهمیدداره بلندفکرمیکنه
آراد-چه نفس گیرشده!
من که ازحالت وحرفش خنده ام گرفته بودازشوک دراومدم وبهش باخنده گفتم
-خاک برسرت پسر!توچقدردخترندیده ای!
بااین حرف من ازاون حالت مضحک خارج شدوبااعتراض گفت
romangram.com | @romangram_com