#چشمان_سرد_پارت_47
بااین حرفش برگشتم به آرادنگاه کردم که دیدم نیشش بازه وداره برام ابروبالامیندازه.گفتم
-بهتره من روهم دراطلاع میزاشتین
-ببخشیدامافرصت نبود!موقعی که سرگردمیخواستن خارج شن اون دوربین روبهشون دادم تاداخل ماشینی که تازه دم درپارک شده بودنصبش کنن.بعدهم روکردبه آرادوگفت
-ایشون هم که بامهارت کارشون روانجام دادم
آراد-چه کنیم دیگه!شرمندمون نکنین
-واقعاخیلی ماهرانه درماشین روبازکردی باورم نمیشه
-ماییم دیگه
مارپل هم خنده ای کردودوباره گفت
-خوب منم باهمون دوربین فهمیدم که اون رفت جلوی یه کافیشاپ وبایه دختره حرف زدکه باچهره نگاری فهمیدم اسمش حناست!احتمالااون دختراروجورمیکنه
-حالاچطوری بایدبه اون دوتاغول تشن نزدیک بشیم؟
-به اون دوتانه!به حناخانوم
-چطوری؟
یه نگاه مرموزبهمون کردوگفت
-اون دیگه کارخودمه
بعدهم بلندشدورفت طرف اتاقش
برگشتم نگاهی به آرادکردم مثل اینکه اون هم متوجه نشده بود!
-این چرااینجوری کرد؟
آراد-اگه توفهمیدی من هم فهمیدم
-یعنی چکارمیخوادبکنه که میگفت کارخودمه
-نمیدونم صبرکن میبینیم
بعدازحدودایه ربع ازاتاقش اومدبیرون بایه تیپ کاملامتفاوت!باورم نمیشدتاحالااینجوری ندیده بودمش!یه شلوارجین مشکی تنگ پوشیده بودویه مانتوی قرمزکوتاه بایه شال قرمزمشکی!کفشای قرمزپاشنه دارویه کیف قرمز!یعنی مونده بودم ایناروازکجاآورده!یه کلاه گیس بلوندهم سرش گذاشته بودکه کاملاازشال ریخته بودبیرون!چشماش روهم لنزآبی گذاشته بودوآرایش به شدت غلیظی هم داشت بایه ژست کاملالوس اومدسمت ماکه داشتیم بتعجب نگاش میکردیم
-خوب چطورشدم؟به این دخترای جلف وسرخودمیخورم
آراد-بیست شدی!حرف نداری!بقیه هم حرفش روتاییدکردن فقط من مونده بودم که داشتم بااخم نگاش میکردم
-این چه تیپی سرهنگ مگه اینجاسالن شو مده!
-نه جناب سرهنگ اماواسه اینکهکارم روانجام بدم مجبورشدم این تیپ روبزنم
romangram.com | @romangram_com