#چشمان_سرد_پارت_178
به سمت اتاقش دویدم که بادیدن صحنه روبه روم خشک شدم صدای دادوبیداش میاد.گاهی التماس میکردوگاهی هم فحش میداد.مامانش روزمین نشسته بودوخودش رومیزدباباش هم شونه هاش ازشدت گریه میلرزیدامابه زوردراتاقش روچسبیده بودکه بیرون نیاد.باهردفعه که طنین به درفشارمیاورداون مردبیچاره به زورمیخوردبه دیواروبرمیگشت.پرستاراهم اونجاریخته بودن خیلی شلوغ شده بود
دکترش ازقبل گفته بودکه نمیتونیم بهش آرامبخش بزنیم تادردنکشه چون به اونامعتادمیشه
خدایا!بایدچکارکنم؟
ازشوک دراومدم رفتم طرف باباش
آراد-آریاچکارمیکنی؟
-نمیدونم!
آرادهم دیگه چیزی نگفت باحسام پشت سرمن میومدن
رفتم طرف پدرش
-آقای رستگاراجازه میدین؟
باهمون صداش که ازشدت گریه گرفته بودگفت
-پسرم میخوادبیادبیرون.من نمیدونم این دختراین همه زور روازکجاآورده؟
لبخندی زدم وگفتم
-هم ازشماارث برده هم اینکه اون یه رزمی کارماهره!
اون هم لبخندی زدوگفت
-من که دیگه دارم به زوردارم طاقت میارم
-پس اجازه بدین من کمکتون کنم
نگاهی به من کردکه اول به قیافه ام بعدبه چشمام نمیدونم چی دیدکه راحت کنارکشیدبعدباشوخی گفت
-آره زورتوبیشتره!
طرلان-میخواین چکارکنین؟
-میخوام باهاش حرف بزنم
-ماهم باهاش حرف زدیم امانشدمثلاتومیخوای چی بگی؟
اومده بودوجلوم وایساده بوددوباره مجبورشدم ازحسام بخوام که این نامزدکله شقش رودورکنه!باخواهرش مونمیزد.کپی برابراصل همدیگه بودن
حسام اومددست يرلان روکشیدوازجلوی من دورش کرد
طرلان-حسام این میخوادچکارکنه؟
-توصبرکن.حتماخودش میدونه
-یعنی چی؟
-صبرکن بعدابرات میگم
هنوزصدای دادوبیدادطنین میومدامادیگه به درضربه نمیزد
رفتم داخل ودروپشت سرم بستم
تامنودیدگفت
romangram.com | @romangram_com