#چشمان_سرد_پارت_177
-گم شین ببینم!اینادارن ته دل منوخالی میکنن.من مطمئنم اون بهم جواب مثبت میده
من هم لبخندی زدم روبهش گفتم
-ندادهم اشکالی نداره عزیزم!خودم میام زنت میشم
حسام-اه!کی میادتوی منگل روبگیره که کلت بوی قرمه سبزی میده
دستبی به سروروم کشیدم وگفتم
-مگه من چمه؟دختربه این آقایی!
بااین حرف من هردوشون زدن زیرخنده
حسام-آره اگه آقابودی الان اَذَب اُقلی نبودی
من هم صدام رونازک کردم وگفتم
-گمشو!داداشم نمیزاره من بترشم یه شوهرخوب برام پیدامیکنه
آریاهم لبخندی زدوگفت
-تولب ترکن!
من هم درعوضش براش پشت عشوه ای اومدم که خیلی شتری بودکه باپس کله ای حسام مواجه شدم
....
آریا
آروم ترکه شدم باحسام وآرادبرگشتیم توی بیمارستان.داشتم باحسام حرف میزدم که یه دفعه طرلان رودیدم که ازدورداره میدوه!ما هم به سرعت به طرفش رفتیم
همون جورکه نفس نفس میزدگفت
طرلان-حسام!حسام طنین
باشنیدن اسمش ازدهن طرلان بدون اینکه اجازه بدم حسام چیزی بگه گفتم
-چی شده؟طنین چی شده
طرلان هم که حالانفس زدنش آروم ترشده بودباگریه گفت
-رفتیم توی اتاقش که ببینیمش که یه دفعه بیدارشد.خوشحال بودیم که چشماش روبازکرده
-خوب خوب!
-امافورابه حالت هیستریک شروع کردبدنش روفشاردادن وبعدهم دادوبیدادکردن.طوری که ماترسیدیم واومدیم بیرون.میخواست بیادبیرون که بابادروروش قفل کرد.الان هم داره خودش روبه درودیوارمیکوبه
آراد-چرا؟
من-میخوادبیادبیرون!اگه بیادبیرون دیگه بایدبریم توی محله معتاداپیداش کنیم
بااین حرف من گریه ی طرلان شدت گرفت
romangram.com | @romangram_com