#چشمان_سرد_پارت_171
-آراد!گاهی توی این وضع ندیده بودمش دارم دیوونه میشم.ببین دیگه چیزی ازاون طنین قبل باقی مونده اصلا؟
-اون هنوزهم همون طنینه فقط مریض شده وآسیب دیده.اگه خودش نبودمحال بودکه بااین حال زارش بتونه همراه گیربیاره وبه ماپیام بده
سری تکون دادم به سمت بیرون حرکت کردم
ازپله هاکه بالامیرفتم لحظه ای چشماش روبازکردوگفت
-خوشحالم که اومدی.آریا!
بااین حرفش قلبم آروم شد.خوبه که خوشحالش کردم.
بیرون اززیرزمین افراداورژانس آماده بودن تااونوببرن
آروم روی برانکادرگذاشتمش ولحظه آخرکه داشتن میبردنش نتونستم طاقت بیارم وب*و*سه ای به پیشونیش زدم
بعدازاینکه طنین روبردن
آراداومدجلو ومشتی زدتوی شکمم
-چکارمیکنی؟دیوونه
-آبجی منومیب*و*سی؟
-بروبابا!نامزدخودمه
-کی گفته؟توهنوزبه خودش هم نگفتی.ازکجامعلوم قبول کنه
باترس برگشتم طرفش که گفت
-شوخی کردم قبول میکنه
من هم لبخندی زدم وباهم به طرف بیرون رفتیم
-آرادبه نظرت میشه همون طنین قبل!
-هنوزهم خودکورکدیلشه!
-هی نکنه میخوای حالت روبگیرم
-به توچه آبجی خودمه!
-خیلی خری
-نه به اندازه تو
همین جورکه ارادچرت وپرت میگفت باهم ازساختمون خارج شدیم وبه سمت ماشین رفتیم تاپشت سرآمبولانس طنین بریم بیمارستان
....
اریا
هنوزحرفای دکتربرام قابل فهم نیست داشتم دیوونه میشدم
romangram.com | @romangram_com