#چشمان_سرد_پارت_153
-شمابرین!بایدمجرماروببرین به سفارت تاببریمشون ایران
بعدهم روبه سرگردخانی گفت
-سرگردعجله کن
سرگردخانی فوراهمه افراروبردبیرون
اونجاکه ساکت شدآرادگفت
-مردچته؟خودتوجمع کن برادرمن!پیداش میکنیم
-چطوری؟هیچ ردی ازش نداریم.آرادمن گندزدم خودم بایدمیرفتم دنبال دخترا.نه اونومیفرستادم
-اشتباه نکن!توهم اگه میخواستی مخالفت کنی اون نمیزاشت.یعنی تاحالانشناختیش
-چرا!چرا!امابازدارم میسوزم من اونوازدست دادم
-نه!آریااون ازدست نرفته اون برمیگرده مطمئن باش ماباهم برش میگردونیم
بااین حرف آراددستام رودورکمرش حلقه کردم وگفتم
-آره من پیداش میکنم!من طنینم روپیدامیکنم
بعدهم باکمک آرادبلندشدم اماقلبم هنوزداشت میسوخت وقتی به لبخندش فکرمیکردم آتیش میگرفتم.سخت بودنبودنش ندیدن لبخندش سخت بود
بالاخره بعدازچهارروزبرگشتیم ایران تمام دبی رو زیروروکردیم اماخبری ازطنین نبود
بالاخره عکسش روسپردیم به پلیس دبی وازشون خواستیم که اگه خبری شدبهمون خبربدن خودمون هم برگشتیم ایران
واردایران که شدم احساس آرامش توی قلبم نشست انگارمطمئن شدم که اونوتوی ایران پیدامیکنم
ماموریتمون تقریباتموم شده بود.پس برگشتیم به ستاد
همه افرادشون رودستگیرکرده بودیم البته به جزحبیب.اون ک*ث*ا*ف*ت معلوم نبودکه چطوری ازاومدن ماخبردارشده بود.مطمئن بودم که غیب شدن طنین هم کارخودک*ث*ا*ف*تش بود
طبق گفته طنین گروه بایدیه رئیس اصلی هم د اشته باشه پس مابایددنبال اون دونفرمیگشتیم تاطنین روهم پیداکنیم اماماهیچ اطلاعاتی ازشخص فرضیمون نداشتیم وفقط دنبال حبیب میگشتیم که پیداکردن اون هم غیرممکن بودانگارآب شده بودرفته بودتوزمین
ازهرطرف میرفتیم به بن بست میخوردیم
طنین!توکجایی؟خدای من خودت کمکم کن!
باامروزدقیقاده روزازمفقود شدن طنین میگذره وماهیچ نشونه ای ازش نداریم حتی نمیدونیم که مرده یازنده است
داشتم تواتاقم دوباره ازاطلاعاتمون روبررسی میکردم که آراداومدتو
آراد-برادرمن!چکارمیکنی؟بازکه نشستی پای اینا!خودتونابودکردی که.اصلایه نگاه به آینه انداختی؟
-ولم کن آراد.
-آریاباورکن!اینجوری وبااذیت کردن خودت به جایی نمیرسی.
دادزدم
-میدونم میدونم امامیتونم چکارکنم؟هان.به نظرت بااین اتفاق دیگه همه چی مثل قبل میشه؟
-نه برادرمن!نه!نمیشه چون تودیگه آریای قبل نیستی.پس بااین کارات کاری نکن که عشقت کم کم سردبشه وبمیره خودت روکه نجات بدی عشق توی قلبت رونجات دادی
romangram.com | @romangram_com