#چشمان_سرد_پارت_146

بااین که مثل بقیه رفتارنمیکرداماباعث شدکه بقیشون نتونن به من نزدیک بشن ومن کاملا ازاین جهت خوشحال بود

برگشتم نگاه قدرشناسانه ای بهش کردم که درجوابم گفت

-اگه برادرازخواهرش مواظبت نکنه کی بکنه؟

ازحرفش خیلی خوشم اومد

-من واقعاخوشحالم که چنین برادری دار

همه توی حال خودشون بودن وکسی به ماتوجه نداشت پس آرادهم فورابااستتارکردن من باگوشیش به آرایپیام دادکه

-کجایین؟

پیام آریا-داریم میایم ردردیاب روگرفتیم تایه ساعت دیگه میرسیم

-باشه فقط زودباشین.آدرس دقیق روکه میدونین؟

پیام آریا- آره!طوری شده؟

-نه!

-راستش روبگوآراد!طنین حالش خوبه؟

بادیدن پیامش لبخندروی لبم نشست

آرادهم نگاهی به من کردوگفت

-برادرضایع ماروببین.

بعدهم به آریاپیام زدکه

-خوبه!بابا!توکه آبروی خودت روبردی!طنین کنارم نشسته.

بافرستادن این پیام آریافقط جواب داد

-آهان

دیگه هیچی

آراد-بیچاره هنگ کرد!تازه فهمیدچه گندی زده.

بعدهم خنده ای کردوگفت

-جون داداش اذیتش نکنیا

من که خنده ام گرفته بودگفتم

-سعی میکنم!اماباورکن حرص دادنش خیلی میچسبه

باحالت قهرگفت





-نامرد

امافورانیشش روبازکردوگفت

romangram.com | @romangram_com