#چشمان_سرد_پارت_145


-آخه گرگ گرسنه اینجازیاده نمیخوام آسیبی به یاقوتام برسه من نمیخوام پولم روازدست بدم.همه دخترباکره میخوان

-ایناکه همشون باکره نیستن

بعدهم بانگاهی به من منظورش رورسوند

عوضی آشغال!من که نمیتونستم حرف بزنم فقط به فشاردادن دندونام ادامه دادم

نگاهی به آرادانداختم که دیدم اون هم دستاش رومشت کرده وچهره اش سرخ شده اماسرش روپایین انداخته که کسی متوجه نشه





شایان-هی مازیارحواست روجمع کن!چشم به مال من ندوز!اون مال خودمه

بااین حرفش باداحسنی خوابیدامامن هنوزنگران بودم چون شایان به من نظرداشت فقط امیدورابودم که آریازودتربرسه





احسنی-ای بابا!باشه!حداقل میتونیم ازر*ق*صیدنشون فیض ببریم که؟

بااین حرف شایان سری تکون دادوگفت





-چراکه نه!

بعدهم روکرده ماوگفت





-کدومتون ر*ق*ص عربی بلدین؟

من که کاملاخفه خون گرفتم محال بودجلوی اون عوضیابر*ق*صم

بالاخره چندتاازدخترارومجبوربه ر*ق*ص کردن بقیه هم مجبوربه نشستن همونجا!

همه نشسته بودیم وبه ر*ق*ص اونانگاه میکردیم

حالم بدجوربدبودنمیتونستم این صحنه هاروببینم

کم کم همشون ازخودبیخودشدن هرکدوم کناردختری جای گرفتن فقط شایان آماده نشسته بودتابه دختراآسیبی نرسه اماکاملااجازه داده بودتااون عوضیادستی به سروگوش دخترابکشن

داشتم به اون صحنه منزجرکننده نگاه میکردم که دستی روی شونه ام نشست

فورادست روکنارزدم وخودم روجمع کردم که دیدم آرادبالای سرم وایساده

-نترس کاریت ندارم!فقط میخوام اینجا کنارت بشینم که بقیه نتونن بیان طرفت

بااین حرفش آروم شدم اون هم کنارم نشست ودستم روگرفت


romangram.com | @romangram_com