#چشمان_سرد_پارت_143


سعی کردم ازریختنشون جلوگیری کنم امانتونستم جلوی ریختن یه قطره اشک ازچشم راستم روبگیرم

همیشه ریختن اشک ازچشم راستم نشونه شکستن غرورم بودوحالاهم همون حس روداشتم

همه که وایسادیم شایان ازهمشون خواست که بیان جلویه نگاهی به مابندازن

بااین حرفش آراددندوناش روروی هم کشید

مطمئن بودم اگه میتونست دندونای شایان روتوی دهنش خردمیکرد

همشون ازجمله آرادبلندشدن واومدن روبه روی ماایستادن

اول خودشایان نگاهی به ماانداخت

وبادیدن هردختری میگفت

-زیباست!عالیه

من آخرین نفروایساده بودم

جلوی من که رسیدخودم برق ه*و*س روتوی چشماش دیدم نیشش روبازکردوگفت

-من عاشق دخترای چشم سبزم

بعدهم چشمکی به من زدورفت کنارامادوباره مکث کردوچرخیدطرفم

-البته چشمای مشکی هم خیلی بهت میادمطمئنم بیشترازرنگ چشمای خودت بهت میادبهتره لنزمشکی بزاری

خنده ای کردوگفت

-اونجوری بیشترتودل من جامیشی

بااین حرفش حرصم گرفت

گفتم

-ترجیح میدم تودل سگ جابشم تاتو!سگ به توشرف داره

بااین حرفم اخماش توهم رفت وگفت

-حسابت رومیرسم دختره چموش!

بعدهم ازجلومون دورشدهرکدوم ازاون عوضی هامیومدن جلوی ماویه چیزی میگفتن وهرهرمیخندیدن

آخرین نفرآرادبودکه فقط برای اینکه ضایع نشه اومدجلوباخنده اماچشمای قرمزازخشم به دخترانگاه میکرداماچیزی نمیگفت

بالاخره رسیدبه من.تارسیدبه من سرش روپایین انداخت وآروم گفت

-شرمنده ام سرهنگ

من هم بااینکه اشک توی چشمام جمع شده بودگفتم

-نباش سرگرد.مانجات پیدامیکنیم

سرش روبلندکردوبهم نگاهی انداخت سعی کردم بانگاهم آرومش کنم

امااون فقط سری تکون دادوزیرلبی گفت


romangram.com | @romangram_com