#چشمان_سرد_پارت_132

-باشه عشقم!من خفه میشم اماتوهم دست بجنبون من دلم بدجورعروسی میخوادمیخوام زودترخودم روتوی اون لباس بی نظیرببینم

-گمشوآراد

خندیدوگفت

-باشه درضمن نگرانش نباش مواظبشم

-ممنونم داداش

-چکارکنیم خراب برادریم دیگه!یه داداش خل وچل که بیشترنداریم

-توآدم نمیشی

-آدم بشم که بشم شبیه تونه همینجوری راحت ترم فعلابای برودرهجرعشقت بسوز

بعدهم خنده ای کردوقطع کرد

رسماخل وچله!اماهرموقع که میگفت عشقت تودلم حس شیرینی مینشست

امابه نظرم من فقط به طنین علاقه مندشدم عاشقش نیستم

لبخندی زدم وبرای اینکه ذهنم روبیشتردرگیرنکنم ازاتاق زدم بیرون!

....

طنین





بیکارروی تختم نشسته بودم!وضعیت امنیتی اینجاخیلی زیادبودوکم میشدازاتاق بیرون رفت وقتی هم میپرسیدی چرااینجوری میکنی؟میگفتن کعه برای امنیت خودتونه!یعنی آدم رورسماخرفرض میکردن

داشتم بادستگاهام ورمیرفتم ببینم میتونم اطلاعاتی چیزی به دست بیارم که یه دفعه دیدم که دوربین امنیتی اتاق احسنی روشن شد

احسنی اومدتوی اتاقش وبعدهم یاورواردشد

روی صندلی هاشون که نشستن احسنی یه کاغذداددست یاورگفت

-اینالیست دخترایی که قراره بفرستیم دبی

-باچی میفرستیشون؟

-باکشتی!دیگه نمیشه ازقطاراستفاده کرد.

-رئیس هم میاد؟

-نه ایندفعه خودمونیم.من،تووحبیب!

-پس بایدخیلی حواسمون روجمع کنیم اگه مشکلی پیش بیادرئیس حساب هممون رومیرسه

-درسته!راستی ازاین سرهنگه دیگه خبری نیست؟

-کدومشون ؟امینی یارستگار؟

احسنی خنده ای کردوگفت

-اولین باره که پلیس ازاین ناپرهیزیا میکنه ودوتاسرهنگ واسه یه ماموریت میزاره.ازهردوشون بگو

romangram.com | @romangram_com