#چشمان_سرد_پارت_130
-عالی!اینجا خیلی پرفکته!
-خوشحال شدم.امیدوارم مدت اقامتتون رواینجال*ذ*ت ببرین
-ممنونم هانی!
بعدهم باعشوه قدم زدم ورفتم روی مبل کنارحنانشستم
خوبه حالاکه آرادرودیدم وآشنایی دادم بهترمیتونم باهاش ارتباط برقرارکنم واگه نتونستم ایمیل بفرستم ازطریق اون اطلاعات روبه آریابرسونم!
بادلی شادراحت نشستم وبه حرفاشون گوش دادم تاشایدچیزبدردبخوری دریابم امادریغ ازیه کلمه ایناخیلی حریف بودن محال بودریسک کنن
توی این مدت فهمیدم اونطورکه فکرمیکردیم حبیب بااحسنی خوب نیست ودرواقع داره زاغ سیاهش روچوب میزنه ودرواقع یه جاسوسه برای رئیس اصلی
پس برای همین هم هست که توی جمعاشون خیلی حضورنداره امااین یاورهم مشکوکه!مطمئنا این هم ازدردوستی واردشده امابازکارهمون زاغ سیاهه روانجام میده
بایدحواسم روبیشترجمع کنم یاورخیلی تیزبه نظرمیرسه ونسبت به همه چی هم بانگاه شک واردمیشه!
بایدبه آرادهم بگم که دقت کنه!
خودم روسرگرم قهوه ام نشون دادم تاکسی فکرنکنه که من دارم به حرفای اوناگوش میدم گرچه چیزچندان مهمی هم نمیگفتن اماخوب نمیتونستم خیلی خودم روکنجکاونشون بدم برای همین بیخیال خودم رونشون دادم وبه حرفای صدمن یه غاز(بچه هانمیدونم املاش درسته یانه)حناگوش کردم
....
آریا
رفتم توی اتاق وسعی کردم که باآرادتماس بگیرم میخواستم ببینم اون نتونسته طنین روببینه.بعدازحدودیه ربع جواب داد
-سلام بربرادرگرام!
من- سلام بربرادر خودم!خوبی؟آرادجان
-من خرنمیشم برادر
-چی؟
-منظورم اینه که این آشانپخته!من جلوی طنین ازت تعریف نمیکنم.نمیشه به دخترمردم دروغ گفت حرف یه عمرزندگیه.
-گمشو!اصلاکی گفته من میخوام ازطنین حرف بزنم؟
-ازاحوال پرسیت کاملامشخص بود
-بمیربابا!یعنی من نبایدیه بارباتوخوب حرف بزنم؟
-چراقربونت برم!امانه مواقعی که میخوای خرم کنی چون جواب نمیده
-خیلی خوب برادرمن!میخواستم بپرسم ازطنین
فوراپریدتوحرفم وگفت
-بیامن میگم میخوادازطنین بپرسه بعدمیگه نه!چرابرادرمن دیدمش!
romangram.com | @romangram_com