#چشمان_سرد_پارت_124

خنده ی ریزی کردوگفت

-میخوام برم توکارحبیب

یه دفعه اخمام توی هم کشیده شدوفریادزدم

-میخوای چکارکنی؟

طنین که معلوم بودتعجب کرده وترسیده یه کم ازفریادمن!گفت

-هیچی!میخوام باتبلتم سیستمش روهک کنم وازطریق اون براتون ایمیل بزنم

بعددوباره خنده شیطانی کردوگفت

-اوناروهم به جون هم بندازم.چطوره؟

خنده ام گرفت.رسمادیوونه میکنه آدم رو!بهش گفتم

-فقط هرکاری میکنی مواظب خودت باش

-چشم جناب سرهنگ

اومدم بگم خداحافظ که گفت

-درضمن کمترحرص بخور

-من؟

-نه من!

-نه خیرمن اطلاحرص نمیخورم

-باشه جناب سرهنگ شماحرص نمیخوری منم قبول کردم فعلابای امابازم میگم حرص نخور

تااومدم چیزی بگم خنده ای کردوقطع کردواصلااجازه ندادکه ازخودم دفاع کنم

رسماگذاشته بودم سرکار

سری تکون دادم وازجام بلندشدم

حالاکه فهمیده بودم حالش خوبه خیالم راحت تربود

....

طنین





ساعت حدوددوازده بودوهمه خواب بودن تصمیم گرفتم تابرم یه سروگوشی آب بدم.

البته بایدخیلی حواسم روجمع کنم ازاتاقای دختراخیلی محافظت میشدوالبته اتاق من

پس تصمیم گرفتم که ازپنجره برم

اماقبلش بایدلباسم روعوض کنم به سمت کیفم رفتم ویه بلوزوشلواربرداشتم تاکارم راحت تربشه

اول بایدشماه دوربین اتاق احسنی رومشخص کنم پس بایدبرم سراغ اتاق کنترلشون

romangram.com | @romangram_com