#چشمان_سرد_پارت_122

داخل ساختمون که شدیم سعی کردم بدون اینکه کسی متوج بشه تموم موقعیت هاروبررسی کنم حتی جای دوربیناروهم مشخص کردم

بایداحتیاط میکردم سعی کردم خودم روبیخیال نشون بدم تاکسی شک نکنه امازیرچشمی همه جاروتحت نظرداشتم

رومبلای توی حال نشستیم که صدای احسنی اومد

-به سلام حناخانوم!صفاآوردین

هردومون ازروی مبل بلندشدیم وچرخیدیم طرف احسنی

حنا-سلام مازیارجان.مرسی!خوبی؟

-ممنونم

بعدهم روکردبه منوگفت

-سلام خانوم!بفرمایین

من هم یه عشوه اومدم وگفتم

-سلام مازی جون خوبی؟

-قربون شما!

بعدهم هممون نشستیم که احسنی دستورپذیرایی داد.

-خیلی خوش آمدین خانوما

حنا-ممنونم!مازیارجون!

حناخودش رویه کم جلوکشیدوگفت

-راستش مازیارمن که اهل مقدمه چینی نیستم خودت هم بهترمیدونی که برای چی اینجاهستیم.میخوام ببینم میتونی به دوستم کمک کنی؟

احسنی سری تکون دادوابروهاش روانداخت بالاوروبه من گفت

-میخواین برین اونور؟

من سری تکون دادم که گفت

-فکرخوبی کردین.اونورموقعیت های خوبی براتون به وجودمیاد

آره جون خودت!

دوباره سری تکون دادوگفت

-ببینین روش کارمااینه که ازاینجابریم دبی وازاونجابراتون به هرجاکه دوست دارین ویزابگیریم چون به ایران ویزانمیدن پس ماهم ازدبی اقدام میکنیم

سری تکون دادم وگفتم

-ممنونم!اماخوب توی دبی مابایدچکارکنیم؟

-نگران نباشین توی دبی همه چی برعهده ماست.مافقط بعدازرفتن ازدبی رودیگه کاری بهتون نداریم چون دیگه اونجاوظیفه محافظت ازخودتون باخودتونه

-میدونم

-پس خوبه!یه چندروزدیگه حرکت میکنیم.فعلامیتونین همین جاباشین براتون یه اتاق قراردادم تااستراحت کنین.م*س*تخدماراهنماییتون میکنن

بعدهم یکی ازم*س*تخدماش روصدازدتامنوراهنمایی کنه

romangram.com | @romangram_com