#چشمان_سرد_پارت_118
بایدبرای سروکله زدن باجنابان قاچاقچی انرژی داشته باشم
...
آریا
نگران بودم که طنین حرفی درموردروسریش بزنه اماوقتی بیدارشددیدم که یه روسری دیگه پوشیده واصلاهم به اون روسری اشاره نمیکنه
بهش نگاه کردم این روسری هم بهش میومدامااون یکی خیلی بیشتربه موهای مشکیش میومدیه روسری قرمزرنگ حریرکه وقتی روموهاش مینشست ترتیب رنگ قشنگی به وجودمیاوردکه به پوست سفیدش بیش ازاندازه میومد
سرم روتکون دادم تاازفکرش بیرون بیام
اصلانمیدونم چم شده.برای لحظه ای به کاری که کردم فکرکردم
من چکارکرده بودم؟چراروسری اونوبرداشتم؟اصلاچراعطرروی لباساش بهم آرامش میداد؟
هرچه بیشترفکرمیکردم بیشترگیج میشدم
ترجیح دادم بیخیال بشم وسعی کنم روکارم تمرکزکنم تافکروخیالش ازذهنم بیرون بره
امروزقراربودکه طنین روبرای رفتن آماده کنیم دوباره دلشوره گرفته بودم.قلبم به شدت میکوبید
ناخودآگاه به سمت اتاقم کشیده شدم ورفتم سراغ کیف لباسام وروسری روبیرون کشیدم وبوییدمش
آرامش بودکه توی رگام تزریق میشد
اروم که گرفتم دوباره روسری روتوی کیف گذاشتم وبرگشتم
طنین رفته بودکه گریمش روشروع کنه
یه ساعتی منتظربودیم که بیرون اومد
نگاهش که کردم استرس روتوی نگاهش خوندم لبخندی بهش زدم
نمیدونم توی نگاهم چی دیدکه رنگ نگاهش تغییرکردوآروم شد.حتی خودم هم نفهمیدم
بازاون خرمن سیاه روپنهون کرده بودوکلاه گیس بلنودگذاشته بودوالبته بالنزسبز
که اون سیاهی آرامش بخش روپنهون کنه اماهنوزمیشدتغییرحالات روتوی نگاهش دید
لباسش هم یه پالتوی مشکی خوش دوخت بودکه قشنگ بدنش روقاب گرفته بودبایه شلوارچرم مشکی که روی اویه چکمه پاشنه دار بلندتازانوپوشیده بود
شالش هم مشکی بودکه راحت روی موهاش قرارداده بود
به شدت دلم میخواست جلوبرم وب*غ*لش کنم اماخودم روکنترل کردم
بازنگرانی به دلم چنگ زد.سعی کردم خوب نگاش کنم که تازمانی که اینجانیست خوب به خاطربسپارمش
خدای من!اگه دست من بودنمیزاشتم بره اما!حیف!
باهرحرکتش به سمت بقیه یه نگاه هم به سمت من مینداخت طوری که غمزه نگاهش داشت دیوونه ام میکرد
اگه یه کم دیگه اینجوری ساکت میموندم میدونستم که نمیزارم بره!
اخمام خودبه خودتوی هم کشیده شده بودطوری که وقتی دوباره طنین بهم نگاه کردنگاهش رنگ تعجب گرفت
romangram.com | @romangram_com