#چشمان_سرد_پارت_117


-ببینین ازالان که شماواردگروه شدین که نقشتون کاملامشخصه.شمابایدسعی کنین که خریدارعمده روبشناسین تاماازطریق بین الملل اونودستگیرکنیم درضمن برای اینکه مشکلی براتون پیش نیادافرادی رواونجاقرارمیدیم نگران نباشین

بااین حرفش سرم روبلندکردم که چشمکی زدوخندیدفورامتوجه شدم که منظورش به آراده!من هم لبخندی زدم

یه کم دیگه نقشه روتوضیح دادودرآخریه سری وسایل وشنودبهم دادوگفت

-نگران این نیستم که بخوام روش استفاده روبراتون توضیح بدم خودتون بهترمیدونین چطورباهاشون کارکنین

سری تکون دادم وگفتم

-درسته نگران نباشین.کارباایناروبلدم همراه خودم هم یه تبلت کوچیک میبرم تابااون بتونم راحت براتون اطلاعات روبفرستم

-خوبه!شنودهاتوی گوشواره هاقرارداده شدن وتوی گردن بندهم دوربین هست

-منم سعی میکنم که اگه بشه دوربین اتاق احسنی روباهک تحت اختیارتون قراربدم تاراحتتربتونین اطلاعات بدست بیارین.

-خوبه!

بعدازاین حرف بلندشدوگفت

-پس فعلابهتره استراحت کنین.به بچه هامیسپارم کسی مزاحمتون نشه

-نه من خسته نیستم ترجیح میدم پای سیستمم بشینم

-امابهتره استراحت کنین

گفتم که خسته نیستم

-من هم گفتم که بایداستراحت کنین واین یه دستوره

چشمام روریزکردم ونگاش کردم که گفت

-یادتون که نرفته چون من رهبرگروهم پس فعلامافوق محسوب میشم درضمن فکرکنم به دردرهبری هم میخورم چون امتحان پس دادم

داشت به بحث اون روزکه ازروی نقشه ای بودکه کشیده بودم اشاره میکردلبخندی زدم وگفتم

-کاملادرسته!پس بااجازه

بعدهم بلندشدم وبه سمت اتاقم رفتم

بهتراینجوری راحت ترم!رفتم لباسام روبرداشتم وعوض کردم لباسام روکه پوشیدم دنبال روسری گشتم که پیداش نکردم

نمی دونم کجاست یادمه گذاشتمش روی تخت امانیست!

اه!نمیتونم هم برم بگم کسی روسری منوندیده.زشته!لعنتی

باکلافگی وسط اتاق وایساده بودم

به درک!بایدیه روسری دیگه بپوشم

اماآخه اونوازهمه روسری هام بیشتردوست داشتم خیلی بهم میومد

ولش کن بابا!حالاکه نیست.بشینم براش آبغوره بگیرم

رفتم وازتوی کمدیه روسری دیگه برداشتم وگذاشتم کنارم که وقتی بیدارشدم بپوشم بعدهم سرم روروی بالشت گذاشتم اما...صبرکن!یه چیزی اینجاعجیبه.

بالشتم بوی یه عطردیگه هم میداد.نمیدونم شایدیکی ازبچه هااومده اینجا!به هرحال بیخیال شدم ودرازکشیدم وسعی کردم کمی بخوابم


romangram.com | @romangram_com