#چشمان_سرد_پارت_115
-کجاست؟
-رفته پرده آخرروبازی کنه.
-یعنی قرار طنین بیادتوگروه احسنی؟
-آره!
بعدهم آهی کشیدم که گفت
-آریامطمئنی حالت خوبه؟
-آره بابا!خوبم
-من که شک دارم؟!
-حالامنوول کن.میخوام یه کم ازشرایط اونجامطمئن شم
-چرا؟چی میخوای بدونی.
-چراش روخودم هم نمیدونم.فقط نگرانم.ببینم اونجابرای اومدن طنین مطمئن هست؟منظورم اینه که خطری تهدیدش نمیکنه؟
آرادکه معلوم بودازحرفای من متعجب شده گفت
-اینجاکه خطرداره اماازاونجایی که قراره دختراروسالم ببرن دبی کاری به کارشون ندارن وخوب بهشون میرسن.درضمن نگران نباش من هم هستم
-ازاینکه تواونجایی خوشحالم.آرادخوب مواظبش باش
آرادکه دیگه حالامشکوک هم شده بود
-معلوم هست توچته؟بابااون خودش پلیسه ازخطرات کارش هم آگاهه.
-هیچی بابا.فقط نگران افرادم هستم نمیخوام بلایی سرشون بیاد
-توگفتی منم باورکردم.توهیچ وقت اینجوری نبودی.حتی برای من که برادرت هم هستم اینجوری نگران نمیشی
-ازتومطمئنم که میتونی ازخودت مواظبت کنی
-خودت میدونی که سرهنگ رستگارتوی ورزش های رزمی حرف نداره
-میدونم ولی نمیتونم نگران نباشم
-آریاراستش روبگو
-چی وراستش روبگو؟
-من که میدونم یه چیزیت شده.کلک نکنه عاشقش شدی؟
-بااین حرف آرادیه چیزی توی وجودم لرزیدامافورابالحن تندی گفتم
-گمشو!نه خیرم.من...من فقط نگرانم
-آره جون خودت.باشه داداش بالاخره که خودت اعتراف میکنی درضمن نگران نباش مواظبشم
-ممنون داداش.پس فعلا
-باشه فعلا.امایادت باشه نگفتیا
romangram.com | @romangram_com