#چشمان_سرد_پارت_113
-اره بابا!خوبم!فقط حوصله ندارم.بزارین من سوالم روبپرسم بعدهرچقدرخواستین توی سروکله هم بکوبین
این دفعه به جای اینکه تعجب کنم اخم کردم وابروهام روتوی هم کشیدم.فکرکرده ماچه ایم که میخوایم توی سرکله ی هم بکوبیم
بااینکه ایندفعه اصلاباحالت شوخی حرف نمیزدامابازداشت حرص منوبالامیاوردوبه شدت دلم میخواست حالش روبگیرم اومدم حرفی بزنم که آرادباصدای جدیش گفت
-میشنوم سرهنگ!
معلوم بودکه حال آرادهم کمترازمن نیست فقط خودش روکنترل کرده که چیزی نگه.خداروشکرکه آرادزودترشروع کردوگرنه فکرنمیکنم حرف خوبی ازدهنم بیرون میومد
طنین انگاریه کم باپرسیدن سوالش مشکل داره داشت این دست اون دست میکرد.نمیدونست چطوری بپرسه
برای همین من پیش دستی کردم وگفتم
-فکرکنم سوال داشتین که اینطوری سرمافریادکشیدین؟!
بعدهم یکی ازابروهام روبالاانداختم وباحالت تمسخرنگاش کردم
خودم میدونستم توی این حالت چقدرغیرقابل تحمل میشم واخم طنین هم درستی زدبرتمام افکارم
نفسش روباحرص بیرون دادواخماش روبیشترتوی هم کشید
طنین- سرگردمیخواستم درموردیه شخص بپرسم.میخواستم ببینم چنین کسی رواونجادیدین یانه؟
آراد-کی؟
-یه مردباچشمای سبزوپوست سفید.قدبلندوتقریباچهارشون
....
طنین
حالادیگه نوبت من بود.الان که میدونستم حریفم کیه راحت تربودم!بایدراحت ناک اوتش میکردم
تمام حرکاتشون روازطریق دوربینازیرنظرداشتم وازطریق هک سیستمهای اطلاعاتیشون کوچکترین تغییری توی کارشون ایجادمیشدمن میفهمیدم
تمام مدت داشتم کارمیکردم
یه جورایی انگارمیخواستم بااین کارم انتقام بگیرم چون حتی دیگه خستگی روهم احساس نمیکردم
ازطریق آرادهم ازاون طرف خبردارمیشدم بهم گفته بودکه حسابی ازدستم شکارشدن ومصمم تربرای ازبین بردنم.
خوبه همین رومیخواستم که اعصابشون بهم بریزه وکنترل نداشته باشن وباترس بخوان پیش برن که باعث شکستشون میشه.
درمواقعی هم که مجبوربه ترک سیستمم میشدم سرگردخانی روجای خودم قرارمیدادم
romangram.com | @romangram_com