#چشمانی_به_رنگ_عسل_پارت_26
لبخندی زدم و برای تغییر موضوع گفتم:
- راستی یادت نره ماشین منو امروز ببری وگرنه حسابی اذیت می شم
- چشم دختر خوب .من نه فراموشکارم نه بدقول . حالا فعلا تا وقتی که ماشین روبه راه بشه .نیمساعت قبل از خارج شدن از شرکت با همراهم تماس بگیر تا خودم بیام دنبالت
نگاهی پر محبت بسویش انداختم .
- چشم برادر متعصبم! قول می دم تنها نیام خونه .راستی شایان مساله کارت توی اون شرکت به کجا رسید ؟
- به هیچ جا! منصرف شدم .ترجیحا یک مدتی پیش دایی مشغول می شم ، بعد به امید خدا وقتی یه پولی پس انداز کردم ، خودم یه شرکت کوچولو راه می اندازم .به نظرم این بهتره
- با پدر هم در مورد تصمیمت صحبت کردی؟
romangram.com | @romangram_com