#چشمانت_آرزوست_پارت_96

با حرص یه پامو کوبیدم زمینو گفتم

+ولی قول داده بودی!

_شوخی کردم امروز چهار مرداده و تو تا چهار شهریور تقربیا آزادی

ایوووووووول خوووودشه

*یک ماه بعد*

گوشه ای ترین گوشه اتاق نشسته بودمو به اونی که سرشو بین دستاش گرفته بود نگاه میکردم

_چیکار کنم ببخشی

پوزخند میزنمو نگام میره سمت اونی که روی زمین افتاده

+بهم برش گردون

_نمیتونم و نمیشه به هیچ عنوان

+پس بزار برم_امّا

+گفتی هر چی بخوای

_باشه اما یه روز دیگه


romangram.com | @romangram_com