#چشمانت_آرزوست_پارت_93

چشمم که به کیک افتاد تنم مور مور شد

حتی فکر کردن بهشم عذاب اوره لعنتی

+خب شما دهنتونو شیرین کنید منم از نگاه کردن به شما لذت میبرم

طاهره:آخه ینی چی دختر ما برای تو درست کردیم نمیشه نخوری که!

سامیار:آخ آخ یادم رفت طاهره خانم این دختر شیرینی دوست نداره

-چقدر بد شد حالا چیکار کنیم

مروارید:بستنی شاتوتی درست کرده بودم بیارمش؟

با تایید همه رفت خوراکیارو باهم خوردیمو من دلم نیومد از اون بستنی بسی خوشمزه بهشون ندم که سامیار خان از سهم منم گرفت

به خودم اومدم که دیدم ساعت هفته منم نرفتم حیاط در عوض اینجا بیشتر خوش گذشت بهم و اینکه الان دلم برای خانوادم تنگ بشه چیز عجیبیه؟

بعد شام آروم خوابیدم،دو روز دیگه راحتم نه تو اتاق پوسیدنی در کاره تنها غذاخوردنی،نه حوصله سر رفتنی نه دیگه....

بدو بدو از پله ها رفتم پایین پنج دقیقه دیرم شده بود در سالنو که باز کردم چشمام گرد شد اوپس چه هیکل توپی داره این برادرحداقل درویششون کن،اصلا این اینجا چه غلطی میکنه

+خب شروع کنیم

سها:زود اومدی؟


romangram.com | @romangram_com