#چشمانت_آرزوست_پارت_90
یه نیشخند زدم جالب بود جالب بود که من داشتم بخشی از زندگیمو در واقع بزرگترین کابوس زندگیمو برای سه تا مرد غریبه که هیچ شناختی روشون ندارم تعریف میکنم
+گفتن کمبود آهنه اما،پلاکتای خونت هم کمه،بایدیه آزمایش دیگه هم بدی تا مشخص بشه نگاه متعجب ساغرو که دیدم گیج به دکتر زل زدمو پرسیدم چی مشخص بشه اون زمان بود که متوجه شدم دکترا خیلی رکن بهم گفتم مشکوک به سرطانی برای اون میگم
خانوادم داغون شدن اما ساغر فرق میکرد
خانوادم قربون صدقم میرفتن تا آزمایش بدم اما من به هیچ وجه قبول نمیکردم تا اینکه
(لعنتی یاد آوری اون روز سخت بود)تا اینکه بعد از دو هفته بی خبری یه شب ساغر اومد اومد اونم چه اومدنی
من که ازش بابت این بی خبری خیلی حرصی بودم گفتم:تو که نمی خواستی یه دوست سرطانی داشته باشی،نیاز نبود اینجوری بی خبر بری به خودم میگفتی انقدر شعور داشتم که دیگه طرفت نیام،وقتی فهمیدم چی گفتم که سمت چپ صورتم بد سوخت
یقه ام تو دستای ساغر مچاله شده بود متعجب شده بودم آخه از ساغر مهربون من همچین کارایی بعید بود محکمو جدی بهم گفت اونقدر محکمو جدی که فرداش یه ساعت زودتر آماده بودم بهم گفته بود:یا اینکه فردا با من میای بریم آزمایشگاه یا قید منو برای همیشه میزنی میشنوی میگم همیشه
منم همونجوری ول کرد خلاصه رفتم آزمایش دادم همین
بردیا:و جوابش؟
+من نمیدونم
بارمان:یعنی چی؟
این پسره تازه از راه رسیده زیادی برای من دور نمی گرفت؟
+روزی که رفیق گلتون آوردم اینجا فرداش قرار بود بریم پیش دکتر
romangram.com | @romangram_com