#چشمانت_آرزوست_پارت_85

بعد چند لحظه سکوت با صدای بلندی گفتم:به جهنم. سریع برگشتم اتاق

بیشعور یه ذره شعور نداره،عوضی تو دلم جدو ابادشو مستفیض کردم که حالش جا بیاد کثافط ..

امشب چقدر طولانیه حوصلم سر رفته چیکار کن... چشمم روی وسایل ارایشی قفل شد ایول خودشه موهامو محکم دم اسبی بستم نشستم رو صندلی و شروع کردم به هنرنمایی که ساغر خانم بهم یاد داده بود ،اول رفتم سمت کمد یه یه پیراهن فیلی که تا زانو بود پوشیدم مچش استین مردونه بودو سرشونه هاشم باز بود شروع کردم آرایش یه خط چشم نازک کشیدم دیگه داشتم به گ...خوردن میفتادم که قرینه در اومدن بعدم به زحمت سایه فیلی رنگی پشت چشمام زدم یکم رژ گونه هلویی با رژ هلویی زدم بعد یکم رژ قرمز زدم که خیلی خوب شد یه ربعی جلوی آینه ژستای مختلف میگرفتمو اسکل بازی در میاوردم که بلاخره رضایت دادم صورتمو بشورم چند قدم برداشتم که یهو برق رفت چنان جیغی کشیدم که نگو از تاریکی نمیترسم اما وقتی یهو برق رفت هول کردم یادم به شمع تزئینی رو میز افتاد دوباره بعدش یادم افتاد من پخمه با چی میخوام شمع رو روشن کنم اومد بپیچم که طبق معمول اون پام به این پام گفت گوه نخور شترق خوردم زمین و دوباره از درد یه جیغ کشیدم سی ثانیه بعد در محکم به دیوار کوبیده شد که یه جیغ دیگه کشیدم عجب سلیطه شده بودم امشب سامیارو یا شمع تو دستش دیدم آخه احمق من گوشی ندارم تو که داری چرا با شمه اومدی آخه

_چخبرته جیغ و داد راه انداختی،سن بابابزرگمو داری اونوقت از تاریکی میترسی دختره جیغ جیغو

یه دفعه ای بلند شدمو جلوش وایسادم چشاش گرد شد من که گفته بودم با آرایش متحول میشم

+هی چته تو چرا امروز هار شدی پاچه میگیری

همزمان با سامیار چشمای خودمم گرد شد غیر مستقیم بهش گفتم سگ اون روی سگیم بالا اومده بود اونم داشت سگ میشد اه چه سگ تو سگی شد لعنتی

_سگ خودتی دختره بیشعور

توجهم به شمع تو دستش که صورتامونو روشن کرده بود افتاد اوه چه فضای رمانتیکی برای دعوا

+یه نگاه تو آینه بغلی بکنی میفهمی سگ کیه پسره بی تربیت

درست شده بودیم شبیه یه دختر بچه لجبازو یه پسر بچه تخس که نمیخوان جلو هم کم بیارن یهو نگاش پر از غرور شد

_آره تو آینه که سگ چشامو زیاد دیدم ولی روبه روم....

گشاد شدن چشمامو به وضوح احساس کردم


romangram.com | @romangram_com