#چشمانت_آرزوست_پارت_83
+گفتی سامیار،میشناسیش
-اره دوستای بچگیم،بعد اون ماجرا خیلی حمایتم کرد
بیا هر کی به ما میرسه ظالم میشه فرشته نجات هه بعد یکم حرف زدن باهم برگشتیم خونه منم تبعید شدم به سلولم
ساعت ده شب بود که صدای موتور شنیدم
سریع رفتم لب پنجره ولی چیزی ندیدم لعنتی
صبح با کلی غر غر حاضر شدمو سعی کردم چشم بسته از پله ها برم پایین یه آهنگ من در آوردی درباره گوشیمم میخوندم
+وای اینیستام وای تلگرام،آخ کانالای پر محتوام،وای فالوورام واای ممبرام اینا منو جدا کردن ازتون به زور
سرجام وایسادم همزمان با آهنگ که میخواستم اوج بگیرم چشمامم باز کردم با دهن باز به روبه روم زل زدم آخه زمانی که شانس پخش میکردم کدوم گوری بودم صد درصد در حال فضولی بودم رضا و سامیار با تعجب نگام میکردن و مروارید از خنده سرخ شده بود امام از دست جنس ما دخترا
خیلی زود خودمو جمع و جور کردم
+سها منتظرمه باید برم فعلا
قبل من رضا و مروارید رفتن بدجنسا داشتم از کنارش رد میشدم که صدای ارومشو شنیدم
_وای ممبراش
قرمز چیه کبود شد از خنده منم برای اینکه بیشتر ضایع نشم سریع رفتم
romangram.com | @romangram_com