#چشمانت_آرزوست_پارت_78
-خودم درستش میکنم الان میگم سامیار چی بگیره
تا رفت بیرون یادم افتاد بهش بگم بهش نگه لعنتی شرفم رفت کف پام
بعد ده دقیقه با هم وارد شدم چشمم که به سامیار افتاد فهمیدم بببله همه چیو بهش گفته به زور سعی میکرد نخنده منم از روی اون چال لامصب روی لپ چپش فهمیدم هی میخنده نه آخه خنده داره یه اتفاق طبیعیه دیگه دوتا ابروشو به معنی چیه انداخت بالا و کج خند زد خاک تو سرم الان باید خجالت بکشم مثلا دکتره برام سرم وصل کرد
*یک ساعت بعد*
سرمم که تموم شد خیلی بهتر شده بودم دکتر که خدافطی کرد و رفت ولی سامیار هنوز تو اتاق بود
منم تازه یادم افتاده بود خجالت بکشم سرمو نمیاوردم بالا،درک دیگه مرگ یه بار شیون هم یه بار سرمو آوردم بالا که نگام توی چشمای خندون سامیار گیر کرد یه ابروشو انداخت بالا و با خنده گفت:پس پریودی
چشام تا آخرین حد گشاد شدو سرمو بر گشتوندم خواستم پسره بیشعور بی حیا بی نزاکتو فحش بدم و بیرونشم کنم که از حرص زیاد گفتم:مثل اینکه عادیه؟!!
_آره خب زنای زیادی دورمم
توبه چقدر بی حیاس این پسر
+بیا برو حاجی بیا برو بیرون به جای اینکه یه حرف قشنگ بزنی چیزای شرعی میگی بابا بچه اینجا نشسته
_من که اینجا بچه ای نمیبینم مگه اینکه از نظر تو یه دختر بیست و یک ساله بچه به حساب بیاد
بحث و عوض کردم
+میشه تا زمانی که خوب شم نرم تمرین
romangram.com | @romangram_com