#چشمانت_آرزوست_پارت_68
_اولا تو رفتی استخر فضولی دوما نه که بدت میاد با حوله بچرخی
هنگ کردم مگه چه حرکتی زدم که همچین فکری میکنه راجع بهم
+ببین من نمیدونم چه حرکتی زدم که تو منو با دخترای خراب دورت یکی دونس...
یهو دستشو گذاشت رو دهنم تحمل جواب نداره فکر کنم مشکل روانیم داره دستشو کرد تو جیبشو کلیدو در آورد قفل درو که باز کرد دستشو از رو دهنم برداشت
+چرا نزاشتی ادامه حرفمو بگم آره اون دخترای خرابی که تا حالا دیدی
_بسه. +خب چرا نمیزاری حرف بزنم
_خفه شو یعنی خفه شو
بعد درو باز کردو پرتم کرد بیرون داشتم میخوردم زمین که خودش از بازووم گرفت
+چرا اینط.....
_هیسسس ،هیچی نگو فقط برو
در اتاقشم محکم بست منم وارد اتاقم شدم درو قفل کردم لباسامو پوشیدم خب اینم از این حالا تا شب چیکار کنم قبلا که خونمون بودم همش یا گیم بازی میکردم یا آهنگ گوش میدادم و اصل زندگیم نصف روزو با ساغر بیرون بودم از خریدو شهربازی و خیابون گرفته تا کلی جای دیگه.. تا اینکه ساغرشون از خونشون که درست کنار خونه ما بود،یه مدت برای تعمیرات برن ،باباهامون و مامانامون با هم دیگه از دوران دانشگاه دوست بودن
چند روز بعدم که ناهار خونه ساغرشون دعوت بودم رفیفای سامیار اینجا تشریف فرمام کردن
ساغر یه دختره لاغر اندام و قد صدو شصتو هشته با چشمای کشیده سبز کلا فامیلا چشم رنگین از باباشو و داداش بزرگش تا خواهر کوچیکش همه چشم رنگین فقط مامانش چشم مشکیه خانواده ما هم همه چشم قهوه این به جز تیام که چشماش عسلیه ایش ولش کن تازه ساعت یازده بود چیکار کنم جرئتم ندارم برم بیرون
romangram.com | @romangram_com