#چشمانت_آرزوست_پارت_62
+خب ادامه فیلمو ببینیم
با خنده کلشو تکون دادو به تلویزیون نگاه کرد
فیلم که تموم شد ساعت دوازده بود ای خاک تو گورمم کن.تی وی رو سامیار خاموش کرد
داشت میرفت سمت اتاقش که سریع پشتش راه افتادم
خب میترسم ای حناق بیست و چهار ساعته نگیرم،سامیار بگیره که به حرف من بی جنبه گوش میده سامیار رفت اتاقش منم شبیه مجسمه وایسادم خب نمیتونم برم میترسم یه سریا درکم میکنن بعد چند دقیقه در اتاقو باز کردم تاریک تاریک بود لعنتی چراغو خاموش کرده بودم حواسم به اتاق بود که با صدای در اتاق سامیار دو متر پریدم هوا سریع برگشتم نگام کردو یه ابروشو داد بالا
_تو هنوز نرفتی بخوابی؟چرا اینجا وایسادی؟
مثل اینکه داشت میرفت بیرون بابا فهمیدیم خوش تیپی فهمیدیم خوش هیکلی خاک تو گورم کنن تا الان داشتم از ترس له له میزدم حالا دارم چرتو پرت میگم
+هیچی الان میرم بخوابم
مردد برگشتم سمت اتاق سامیار هنوز وایساده بود_خب برو دیگه
ای درد این چرا نمیره یکم گذشت ولی نه من قصد وارد شدن به اتاقو داشتم نه سامیار قصد رفتن یه دفعه ای دستم کشیده شدو با سامیار وارد اتاق شدیم چراغو روشن کرد و یه نگاه عاقل اندر سفیهانه بهم انداخت
_خب خانم شجاع برو بخواب
گفتم الان یه چی میگم میزاره میره نتیجه گرفتم چیزی نگم رفتم رو تخت دراز کشیدم و ملافه رو هم کشیدم رو سامیار درو که بست چراغم خاموش کردو رو صندلی میز توالت نشستو مشغول ور رفتن با گوشیش شد
_من اینجام تا خوابت ببره بعد میرم
romangram.com | @romangram_com