#چشمانت_آرزوست_پارت_44
یه ربعی منتظر بودم که معینی اومد
+سلام خوبی؟
-سلام مرسی بیا شروع کنیم از فردا تایم کلاسات بیشتر میشه حدودا پنج ساعت
با صدای بلند شروع کردم حرف زدن:چیییی،غذا که بهم نمیدن سه ساعت ورزشم کردن پنج ساعت چرا این همه دردسر درجا بکشن دیگه
آقا گفتن دست من نیست
د دیگه چیزی نگفتم بعد اینکه کلاس تموم شد
سی شرتو به زور تنم کردم اوایل تیر بودو هوا حسابی گرم روزی که منو دزدیدن سوم بود اره سوم تیر وارد خونه که شدم صدای صحبت شنیدم سریع شاخکام فعال شد تا خواستم یکم برم جلوتر صدای پیس پیس شنیدم سریع کلمو آوردم بالا اخه سرمو خم کرده بودمو مثل کارتونا رو نوک پام راه میرفتم وا کسی نیست که خواستم کارمو ادامه بدم که دوباره صدا اومد سرمو چرخوندم که طاهره رو دیدم اشاره میکرد
بدون اینکه به روی خودم بیارم چه قصدی داشتم رفتم پیشش یه چشم غره توپ بهم رفت-داشتی چیکار میکردی دختر اگه سامیار میدیدت که زندت نمیزاشت
+وااا به چه دلیل؟؟
-واقعا نیاز به گفتن داره
من با قاطعیت+بله من کاری نکردم لااقل شما بگو تفهیم شم
-بهت میگه حق خروج از اتاقو نداری تو راهرو آزاد برا خودت میچرخی این به کنار میخوای فالگوشم وایسی
+ای بابا طاهره جون اینارو ول کن یه لیوان آب بهم میدی
romangram.com | @romangram_com