#چشمانت_آرزوست_پارت_42
شلوار جین مشکی با پیراهن جیگری
موهاشم که طلایی طلایی دردت شه موهای من باید طلایی میشد
بعد بیست دقیقه دوباره رفتم در اتاقشو در زدم پسره بیشعور گولم زد حالا که اینطوره تا زمانی که بیاد بیدار میمونم
ساعت شد ده،یازده،دوازده و نیم
به زور چشمامو باز نگه داشته بودم اصلا من چرا خودمو عذاب میدم خواستم بخوابم که صدای ماشین اومد سریع رفتم لب پنجره
خودش از ماشین پیاده شد حالا میرم دم اتاقش تا خواستم برم یه دختر از سمت کمک راننده پیاده شد اوها تو رمانا خونده بودما ولی فکر میکردم چرته یه شلوار مشکی از این مدل پاره پوره ها که من دوس دارم پاش بود
با یه مانتو و شال قرمز موهای مشکی بقیش شرمنده چشه لنز دوربین که نیست با هم دیگه اومدن بالا سریع رفتم دم درو وقتی قفلش کردم فالگوش وایسادم
صداشون اومد:حداقل میزاشتی شلوارکمو بردارم سامی
سامیار:فرنازهمین خوبه لباسات نه بالا داره نه پایین دیگه چی میخوای
وااا اون که مانتوش خوب بود
فرناز:ا سامی تو که....
دیگه صداشونو نشنیدم بیا طاهره خانم اینم پسر چشم سیرت منم هرشب یکی بغلم بخوابه چشمم سیر میشه والا
نیا بیرونشم برا همین بود
romangram.com | @romangram_com