#چشمانت_آرزوست_پارت_31
رفت سمت پله ها قبل اینکه بره پایین بهم گفت:من ترمه رو هم با خودم میبرم
حرفشو تجزیه تحلیل کردم ولی تا یه خودم اومدم رفته بود بی خیال رفتم داخل اتاق
خودمو انداختم رو تخت اول طاق باز دوم کله زیر بالشت سوم لنگا از تخت آویزون نه هیچ جوره با شکم گرسنه خوابم نمیبره پسره گفت اجازه خروج از اتاقم ندارم ای بابا
بابا گرسنمه چرا نمیفهمن همینطوری داشتم ناله میکردم که صدای کوبیدن یه چیزی اومد یا خدا ینی صدای چی دوباره همون صدا از سمت در اومد ینی خاک تو سرم گرسنگی خیلی بهم فشار آورده
+بفرمایید داخل
ا همون طاهره خانم بود همیشه عادتم بود زود باهمه جوش میخوردم
+سلام طاهره خانم خدا خیرت بده دست به خاک زدی برات طلا بشه چی توی این سینیت داری
-وا خانم شما اسم منو از کجا میدونید سینی غذاس براتون اوردم
+وا طاهره جون دیشب اسمتو فهمیدم دیگه شاید ظاهرم بد نشون بده ولی گیج نیستم
داخل سینی رو نگاه کردم وقتی چشمم به اون سوپ بد رنگ که از سر روش رژیمی بودن میبارید قیافم مچاله شد
+اخه طاهره جانم من گرسنمه شما منو نمیشناسی الان کل آشپز خونرو بزارن جلوم همشو میخورم
-والا از هیکلت مشخصه دختر جان
د بیا این خاله جانم مارو ضایع میکنه
romangram.com | @romangram_com