#چشمانت_آرزوست_پارت_22

آروم یه چی بهشون گفت که نشنیدم

رو بهش گفتم:آها مثل به من میگفتی میمردی

اوف پرو شده بودم اومد سمتم

من:باز چی میخوای

کیان:میخوام پاتو یه بار دیگه ببینم سری قبل نزاشتی

انگشت اشارمو جلوش تکون دادمو گفتم:منو خوب نگا کن آق پسر فکر نکن من از اون بچه سوسولام سری قبل هلت دادم ولی اگه این سری هم بخوای پامو فشار بدی نگا نمیکنم هستن چنان میزنم پس کلت نشه کلتو از میز میزو از کلت تشخیص داد اوکی

کیان:نه بابا

ینی چنان ضایع شدم حرفی به زبونمم نمیومد چه برسه ذهنم

یه بی شخصیت زمزمه کردم ولی خیلی با کلمش حال کردم حتما ازش استفاده میکنم

سامیار:هی دختره

کیان پامو دوباره گرفت دستش

من:صالحی تانیا صالحی بابا هم اسم دارم هم فامیلی هی نگو دختررره

سامیار:میخوام ولت کنم فردا آزادی بری خونتون


romangram.com | @romangram_com