#چشمانت_آرزوست_پارت_129
-نمیخوای کارتو بگیری
از دستش گرفتم
+خب از دیدنت خوشحال شدم دیرت نشه
یه جور احمقانه ای نگام کردو رفت مجبور بودم وایسم تا بقیه هم برن وقتی همه رفتن یه نفس راحت کشیدم خدمه رو هم سامیار فرستاده بود برن فردا بیان برا نظافت.
سمت اتاق سامیار راه افتادم باصدای بیا تو وارد شدم
+هی پسر دیدی چجوری دلشو بردم
_آره حصابی دلبری کردی
با ذوق رفتم نشستم کنارش رو تخت نشستم
+سامی قرارمون همین بود،تازه شمارشم گرفتم به نظرت کی بهش زنگ بزنم هومم
سریع برگشت سمتم
_هیچوقت
تا خواستم دهنمو بازکنم نزدیکم شدو شروع کرد به بوسیدنم*
+آرش اون به من تجاوز کرد
romangram.com | @romangram_com