#چشمانت_آرزوست_پارت_128

_عاقده،عاقد باید صیغم شی

+چیییی؟امر دیگه خجالت نکش اهل تعارفم که نیستی پس امر کن

_هیس تانیا تو فقط یه راه داری که اونم قبول کردن این قضیس فهمیدی

انقدر برام تهدید سرهم کرد که مجبور شدم یه هفته صیغش شم،یعنی شدم زن صیغه ای چقد امروز داغ گذاشت رو دلم داغ چادر سفید برای عقد عسلی که از قبل با عشق میگفتم حاضرم تحملش کنم داغ صیغه ای بودن چرا همشون تبریک میگن مگه واقعا عروس شدم همشون خوشحالن با اینکه خودم میفهمم بدبخت شدم

بلاخره روز موعود رسید از صبح چندتا آرایشگر اومدن بالا سرم بعد بند انداختن ابروهامم کوتاه تر کرد،موهامو بیگودی پیچید وقتی ارایشم تموم شد صورتمو نگاه کردم چشمام با اون خط چشم کشیده تر به نظر میومدو سایه آبی و صدفی قشنگ کارشده بودنو رژجیگری هم لبامو رنگی کرده بود

خشگل شده بودم برای کییی

برای کسی که الان مثلا شوهرمه یا رقیب کاریش..

به لباسم نگاه کردم لعنتی هرکی گرفتش سلیقه خوبی داشته یه لباس دکلته آبی که بنداش رو بازوهام میفتاد از کمر یکم گشاد تر میشد و سمت پای راستم یه چاک تا بالای زانو داشت .مهمونی شروع شده بودوقتی مروارید صدام کرد باهم رفتیم پایین،با راهنمایی مروارید رفتم پیش سامیار و بارمان و شخص سوم بسیارجذاب کنارشون اهه بسه دیگه اینجا همه جذابن

سامیار:خب ایشونم تانیا خانم که تعریف کردم و اینم آقا مهرداده یکی از رفقا

انگل پشتش میگه رقیب کاری سیریش حالا شده رفیق یه لبخند گذاشتمو دست دراز شدشو بی جواب نگذاشتم،تو طول مهمونی همش سعی میکردم به مهرداد نزدیک شم هر چند فک کنم خیلی تابلو بودم سامیار هم که هی پاچه میگرفت،آخرای مهمونی مشغول فحش دادن به مهرداد بودم که اومد سمتم سریع خودمو جمع و جور کردم لبخند زدم

+چیزی شده

-نه خواستم اینو بدم بهت

به کارت دستش نگاه کردم ایییییول حالا سریع بگیرم تابلوه که دوباره لبخند زدم امشب فک درد گرفتم انقدر خندیدمو لبخند زدم


romangram.com | @romangram_com