رمان چشمانت آرزوست

#چشمانت_آرزوست_پارت_121

+چه سلامی چه علیکی تو که بازم ماشین این طفلکو دودر کردی

یه خنده پرصدا کردو گفت نمیدونی که تو دمنوش خوابش قرص خواب ریختم یه وقت بیدار نشه+ای کثافط

راه افتادیم

+حالا کجا میریم

-یکم مثل قبلنا میخوام دوتایی بریم شیطنت نظرت چیه

+هو هو من پایه جمعم

همراهش مشتمم بالا پایین کردم

+حالا همه چی اوکیه آوردی

-آره اون که حله تو سیگاری که قرار بود بیاری آوردی

+مگه میشه من اوکی نباشم

بلاخره به یه جا اطراف شهر مه پاتوقمون بود وبسیار خلوت رسیدیم زیر اندازو همراه با اون سبدی که غروب آماده کرده بودیم برداشتم رفتم پهن کردمو داشتم شاتارو در میاوردم که ساغر همراه ویسکی دستش اومد

+اینو از کجا پیدا کردی

-مال سهنده بابا ولی گفته باشما زیاد نمیخوریم که موقع برگشت سوتی ندیم..


romangram.com | @romangram_com